گنجور

 
سنایی

ساقیا برخیز و می در جام کن

در خرابات خراب آرام کن

آتش ناپاکی اندر چرخ زن

خاک تیره بر سر ایام کن

صحبت زنار بندان پیشه‌گیر

خدمت جمشید آذرفام کن

با مغان اندر سفالی باده خور

دست با زردشتیان در جام کن

چون ترا گردون گردان رام کرد

مرکب ناراستی را رام کن

نام رندی بر تن خود کن درست

خویشتن را لاابالی نام کن

خویشتن را گر همی بایدت کام

چون سنایی مفلس خودکام کن

 
 
 
انوری

ای بتِ یغما دلم یغما مکن

شادمان جانِ مرا شیدا مکن

رویِ خوب از چشمِ من پیدا مدار

رازِ پنهانِ مرا پیدا مکن

ملکِ زیبایی مسلم شد تو را

[...]

عطار

ساقیا خون جگر در جام‌کن

گر نداری درد از ما وام‌کن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

ساقیا برخیز و می در جام کن

وز شراب عشق دل را دام کن

نام رندی را بکن بر خود درست

خویشتن را لاابالی نام کن

چرخ گردنده تو را چون رام شد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

کار نادانسته ای دانا مکن

جهل پنهان کرده را پیدا مکن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه