ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر
صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان
عاجزم در کار خود یارب ندانم چون کنم
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
آب دریاها بسوزد کوهها هامون شود
من ز دیده چون ببارم آبها افزون کنم
مسکن من در بیابان مونس من آهوان
هر کجا من نی زنم از خون دل جیحون کنم
گر شبی خود طوق گردد دست من در گردنش
طوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر از اضطراب و درد عاشقانه سخن میگوید و ابراز میکند که در عشق به خدا و عاشقان، دچار سردرگمی و چالشهای روحی است. او عاشقان را محبوب و دوست داشتنی میداند و به شدت به این احساسات وابسته است. شاعر از سوزش درون و آتش عشق خود میگوید و آرزو دارد که بتواند این عشق را در دنیا گستردهتر کند. همچنین از قدرت اشکهایش و تأثیر آن بر محیط اطرافش سخن میگوید و به تلاطمات روحی و سختیهای عشق اشاره میکند. در نهایت، او خواستار آزادی و رهایی از این غم و درد است.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، نمیدانم چگونه باید دل را آرام کنم، آیا باید از فکر عشق او دست بکشم؟
هوش مصنوعی: من عاشق عاشقان هستم و آنها را بیشتر دوست دارم. اگر لازم باشد، صدها دل را برای عشق ورزیدن و جریحهدار کردن فدای این احساس میکنم.
هوش مصنوعی: در عشق به شدت غمگین و سوزانده شدم، اما توانستم با عاشقان دیگر ارتباط برقرار کنم. اما در کار خود ناتوان هستم و نمیدانم چطور باید پیش بروم.
هوش مصنوعی: من در دلم شعلهای دارم و اگر شعلهاش را برافروزم، حتی آب دریاها را میسوزانم و جهانی را تحت تاثیر قرار میدهم.
هوش مصنوعی: اگر آب دریاها بخار شود و کوهها به بیابان تبدیل شوند، من از چشمانم اشک میریزم و بر این آبها میافزایم.
هوش مصنوعی: محل زندگی من در بیابان، همراهان من آهوان هستند. هر جا که من نوای نی [نی نوازی] سر دهم، از عمق دل خود، جیحون را به حرکت درمیآورم.
هوش مصنوعی: اگر شبی دست من بر گردن او بیفتد، فرمان را چون مه که بر گردن آسمان است، به او میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم
چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم
افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا
خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم
یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟
چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟
افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا
خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟
یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت
[...]
سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟
چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!
از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر
قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم
تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی
[...]
دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم
هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم
ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما
ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم
در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک
[...]
دوش سودایِ رُخَش گفتم ز سر بیرون کُنَم
گفت کو زنجیر؟ تا تدبیرِ این مجنون کُنَم
قامتش را سرو گفتم، سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرَنجَد نِگارم، چون کنم؟
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.