از عشق ندانم که کیم یا به که مانم
شوریده تنم عاشق و سرمست و جوانم
از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی
دل سوخته پوینده شب و روز دوانم
با کس نتوانم که بگویم غم عشقش
نه نیز کسی داند این راز نهانم
ده سال فزونست که من فتنهٔ اویم
عمری سپری گشت من اندوه خورانم
از بس که همی جویم دیدار فلان را
ترسم که بدانند که من یار فلانم
از ناله که مینالم مانندهٔ نالم
وز مویه که میمویم چون موی نوانم
ای وای من ار من ز غم عشق بمیرم
وی وای من ار من به چنین حال بمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عشق صحبت میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق ابراز میکند. او نمیداند معشوق چیست و چگونه باید به او عشق ورزد. دلش به خاطر این عشق سوخته و هر روز و شب در پی دیدار اوست. شاعر از احساس تنهایی و عدم امکان بیان غم عشقش به دیگران میگوید و بیان میکند که سالهاست در پی این عاشقی به سر میبرد و از آن رنج میکشد. او ترس دارد که دیگران از عشق او به معشوق آگاه شوند و در نهایت، این درد و غم عشق او را به مرگ میکشاند.
هوش مصنوعی: از عشق نمیدانم که کیستم یا به چه کسی تعلق دارم. من در حالتی دیوانهوار عاشق و شاداب و جوان به سر میبرم.
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن آن معشوق پر از کینه، به خاطر دل سوختهام شب و روز با شتاب میدوم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم با هیچکس درد و دل کنم دربارهٔ عشق او، و هیچکس هم نمیداند این راز پنهان من چیست.
هوش مصنوعی: من ده سال است که در پی فتنه و جاذبه او هستم و در این مدت عمرم سپری شده است. همواره غم و اندوه بر من حاکم است.
هوش مصنوعی: من از بس که به دنبال دیدن فلانی هستم، میترسم که دیگران بفهمند من به او علاقه دارم.
هوش مصنوعی: از نالهای که سرمیدهم، به حالتی شبیه به نالهام میرسد و از مویهای که میکنم، مانند موی زیبایی که بر سر دارم، میباشد.
هوش مصنوعی: اگر من از درد عشق بمیرم، وای بر من! و اگر به این حال ادامه دهم، وای بر من!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.