گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

ای دیدن تو حیات جانم

نادیدنت آفت روانم

دل سوخته‌ای به آتش عشق

بفروز به نور وصل جانم

بی‌عشق وصال تو نباشد

جز نام ز عیش بر زبانم

اکنون که دلم ربودی از من

بی روی تو بود چون توانم

دردیست مرا درین دل از عشق

درمانش جز از تو می ندانم

بر بوی تو ز آرزوی رویت

همواره به کوی تو دوانم

تا گوش همی شنید نامت

جز نام تو نیست بر زبانم

تا لاله شدت حجاب لولو

لولوست همیشه بر رخانم

گلنای بهی شدم ز تیمار

وین اشک به رنگ ناردانم

شد خال رخ تو ای نگارین

شور دل و نور دیدگانم

ای عشق تو بر دلم خداوند

من بندهٔ عشق جاودانم

وصف تو شدست ماهرویا

از وهم برون و از گمانم

پیش آی بتا و باده پیش آر

بنشان بر خویش یک زمانم

از دست تو گر چشم شرابی

تا حشر چو خضر زنده مانم