سکوت معنویان را بیا و کار بساز
لباس مدعیان را بسوز و دور انداز
سکوت معنویان چیست عجز و خاموشی
لباس مدعیان چیست گفتگوی دراز
مرا که فتنه و پروانهٔ بلا کردند
هزار مشعلهٔ شمع با دلم انباز
به گرد خویش همی پرم و همی گویم
گهی بسوزد آخر فذلک پرواز
قمار خانهٔ دل را همیشه در بازست
نکرد هیچ کس این در به روی خلق فراز
به برده شاد مباش وز مانده طیره مشو
برو بباز بیار و همی به یار بباز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقد رفتار مدعیان معنویت میپردازد و سکوت معنویان را نشانه عجز و ناتوانی میداند. او لباس مدعیان را به آتش میکشد تا نشان دهد که گفتگوهای طولانی آنها فاقد ارزش و عمق است. شاعر خود را در میان چالشها و فتنهها به تصویر میکشد و دعوت به عمل و شجاعت دارد. او به ما یادآوری میکند که دل انسان همیشه برای تجربههای جدید باز است و به جای خوشحالی از دستاوردهای ناچیز، باید برای عشق و دوستی واقعی تلاش کنیم. در کل، پیام شعر دعوت به عمل و تلاش در جهت دستیابی به حقیقت و عشق واقعی است.
هوش مصنوعی: سکوت کسانی که به معنویت میپردازند را بشنو و از این طریق پیشرفت کن. لباسهایی که تظاهرکنندگان به خود میپوشند را بسوزان و دور بینداز.
هوش مصنوعی: سکوت اهل معنا نشاندهنده ناتوانی و بیعملی آنهاست، در حالی که ادعاهای کسانی که خود را مدعی میدانند، به گفت و گوی بیپایانی میانجامد.
هوش مصنوعی: مدتهاست که من را به دردسر انداختهاند و مانند پروانهای که به دور آتش میچرخد، درگیر حالتی شگفتانگیز شدهام. دلم پر از شعلههای گوناگون است که همگی با هم پیوند خوردهاند.
هوش مصنوعی: من در اطراف خود پرواز میکنم و گاهی میگویم که روزی بالاخره میسوزد، پس آن پرواز را میپذیرم.
هوش مصنوعی: قمارخانهٔ دل همیشه باز است و هیچکس این در را بر روی مردم نمیبندد.
هوش مصنوعی: به برده خوشحال نباش و از باقیماندهها ناامید نشو. برو و بازی کن و همچنان به عشق خود وفادار بمان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز
زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز
تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب
[...]
اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد
بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز
من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت
برابر دل من بترکید چشم نیاز
اگر دو دیده افعی بهخاصیت بکند
بدانگهی که زمرد بدو برند فراز،
من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت
برابر دل من بترکید چشم نیاز.
بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز
در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز
درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ
شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز
سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب
[...]
چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز
رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز
شبی که آز برآرد کنم به همت روز
دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز
اگر ندارم گردون نگویدم که بدار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.