گنجور

 
سنایی

عاشق مشوید اگر توانید

تا در غم عاشقی نمانید

این عشق به اختیار نبود

دانم که همین قَدَر بدانید

هرگز مبَرید نام عاشق

تا دفتر عشق بر نخوانید

آب رخ عاشقان مریزید

تا آب ز چشم خود نرانید

معشوقه وفا به کس نجوید

هر چند ز دیده خون چکانید

این است رضای او که اکنون

بر روی زمین یکی نمانید

این است سخن که گفته آمد

گر نیست درست بر مخوانید

بسیار جفا کشید آخر

او را به مراد او رسانید

این است نصیحت سنایی

عاشق مشوید اگر توانید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش شهریار شاهین‌دژی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

عشق انده و حسرتست و خواری

عاشق مشوید اگر توانید

سنایی

همین شعر » بیت ۱

عاشق مشوید اگر توانید

تا در غم عاشقی نمانید

سید حسن غزنوی

آرام دل مرا بخوانید

بر مردم چشم من نشانید

آوازه عشق من شنیدید

اندازه حسن او بدانید

چون صورت روی او بدیدید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه