گنجور

 
سنایی

هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار

خوش‌لب و شیرین‌زبان خوش‌عیش و خوش‌گفتار دار

یار معنی‌دار باید خاصه اندر دوستی

تا توانی دوستی با یار معنی‌دار دار

از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی

روی نیکو را عزیز و مال و نعمت خوار دار

ماه ترکستان بسی از ماه گردون خوب‌تر

مه ز ترکستان گزین وز ماه گردون عار دار

زلف عنبربار گیر و جام مالامال کش

دوستی با جام و با زلفین عنبربار دار

ور همی خواهی که گردد کار تو همچون نگار

چون سنایی خویشتن در عشق او بر کار دار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۵۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای ز چون تو بت شده، صد پارسا زنار دار

آفتابی، روی ما در قبله دیدار دار

چون غم و اندوه خالت را فراوان پیشوا

در بلا و فتنه چشمت را هزاران کار دار

رشکم آید ز آنچه غمهایت، دگر یاران خورند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه