گنجور

 
سام میرزا صفوی

در سلک شعرای کرام و فضلای عظام، انتظام داشت و فقر و مسکنت و قلت اختلاط او با اهل دنیا مشهور تر از آنست که احتیاج بنوشتن داشته باشد شعر میگفت و از اکثر سالکان مسالک سخنوری بوفور مهارت در فن شعر امتیاز تمام داشت و در علم قافیه و عروض و معما کامل بود و در جمیع اصناف سخن شعر میگفت، مثنوی هم میفرموده هم ذو بحرین و هم تجنیس که عقل در او متحیر است و قصیده ی مصنوع خواجه سلمان را باسم میر علیشیر تتبع کرده و چند صنعت بر او زیاده کرده امیر علیشیر انصاف داده که بسیار به از قصیده ی خواجه سلمان گفته . در غزل نیز اشعار عاشقانه بسیار دارد از آن جمله چند بیت در سلک تحریر درآمد :

یا تو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب

از مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود

خوشحال بمرگ همه عالم نتوان بود

زاهد بره کعبه رود کاین ره دین است

خوش میرود اما ره مقصود نه این است

اکنون که تنها دیدمت لطف ارنه، آزاری بکن

سنگی بزن، تلخی بگو، تیغی بکش، کاری بکن

سوی که روم من که دلم سوی تو باشد

روی که به بینم که به از روی تو باشد

من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست

هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست

ز چشم ناز تو صد فتنه شد فزون در دل

تغافل تو همه التفات و ما غافل

گر کشد خصم بزور از کف من دامن دوست

در کبر سن در شهور سنه اثنین و اربعین و تسعمایه در شیراز فوت شد. این رباعی هم ازوست :

در دیده خلق، مردم دیده شوی

با خلق چنان مکن که گر فعل تو را