گنجور

 
سام میرزا صفوی

از جمله نادره گویان قم و در وادی غلوی طمع که همواره چشم بر آب و علف داشت و سر کله بلهم :

اما چون طبع عالی و ذهن جلی داشت از او این نوع خصلت دور بود در اواخر عمر بگیلان رفته در سنه اثنی و اربعین و تسعمایه شاهین روح و حید را بطمع طعمه در فضای صحرای فنا پرانید در مدت عمر میانه او و مولانا حیرتی شیوه ی معارضه و منازعه مسلوک بوده یکدیگر را اهاجی رکیک کرده اند که ایراد آن لایق نیست اما جهت تبریز شهرانگیزی گفته که این چند بیت از آنجاست :

شعر مذموم و شاعران بد نام

شکر لله که بهر شهر انگیز

از هری آمدم سوی تبریز

تا بوصف بتان تبریزی

همچو طوطی شکر ریزی

وه چه تبریز رشک هشت بهشت

مردمش خوب روی و پاک سرشت

نازنینان بناز و محبوبی

در این شهر انگیز در تعریف پسر شیشه گر دو بیت گفته است بدان اختصار کرده شد:

در کمال لطافت و خوبی

دلبر شیشه گر بر عنایی

مردم دیده راست بینایی

بسکه شد شیشه اش پسندیده

از غزلیات او این دو مطلع نوشته شد :

خو کرده غم او بمن و من بغم او

آن پریچهره که دارد غم او شاد مرا