گنجور

 
سام میرزا صفوی

برادر مولانا نظام معمایی است در نهایت خوش طبعی و ملایی و فقر و مسکنت را با کمال فهم و فضیلت جمع آورده در شهور سنه اربع و عشرین و تسعمایه بهدایت هادی. ارجع الی ربک راضیه مرضیه بقرب جوار رحمت ایزدی پیوست این غزل و دو مطلع از اوست :

ما مردم مستیم نیاید ادب از ما

المنته لله که بصد مرحله دور است

اندوه غم از یار، چو عیش و طرب از ما

یا رب سببی ساز که بیرون رود آزار

ز آن طبع که آزرده شده بی سبب از ما

ترسم که طلبکاری عشاق نداند

شوخی که برد عقل و خرد بی طلب از ما

مهدی لقب خود سگ آن کوی نهادیم

باشد که بماند بجهان این لقب از ما

کار من در غم عشق تو بجز ماتم نیست

چند گویم غم خود با تو و گویی غم نیست

شب روشن است کنج غم از برق آه ما