برادر مولانا نظام معمایی است در نهایت خوش طبعی و ملایی و فقر و مسکنت را با کمال فهم و فضیلت جمع آورده در شهور سنه اربع و عشرین و تسعمایه بهدایت هادی. ارجع الی ربک راضیه مرضیه بقرب جوار رحمت ایزدی پیوست این غزل و دو مطلع از اوست :
ما مردم مستیم نیاید ادب از ما
المنته لله که بصد مرحله دور است
اندوه غم از یار، چو عیش و طرب از ما
یا رب سببی ساز که بیرون رود آزار
ز آن طبع که آزرده شده بی سبب از ما
ترسم که طلبکاری عشاق نداند
شوخی که برد عقل و خرد بی طلب از ما
مهدی لقب خود سگ آن کوی نهادیم
باشد که بماند بجهان این لقب از ما
کار من در غم عشق تو بجز ماتم نیست
چند گویم غم خود با تو و گویی غم نیست
شب روشن است کنج غم از برق آه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
عاقبت خون گشتی و از چشم روشن آمدی
غزل
ساقی نبود بی ادبی ها عجب از ما
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.