گنجور

 
سام میرزا صفوی

از شیخ زاده های شهر ابهر عراق است اما اکثر اوقات در شهر هرات می بود و آنکه در مجالس النفائس آورده که از مرو است سهو کرده گویند روزی مولانا عبدالله هاتفی از او پرسید که تو چه نام داری جواب داد که نام من ابوالمکارم نزار الدین قدرت الله است و در شهر من مرا شیخ میرک میگویند و تخلص من نرگسی است . مولانای مذکور گفته که حاصل کلام . «نجس مردکی بوده ای!»

در هرات بعضی اوقات محتسب بود و در آخر بقندهار رفت و در آخر در سنه ثمان و ثلثین و تسعمایه که سنین عمرش به ستین رسیده بود چمن حیات را وداع کرده بسرا بوستان خلد انتقال کرد . ا ین غزل از اوست :

ما چه گفتیم و چه کردیم و چه دیدی از ما

جور گفتیم مکن تند شدی وه چه شود

گر فراموش کنی آنچه شنیدی از ما

از توای ناله به رشگیم که از غایت شوق

پیشتر بر سر آن کوی رسیدی از ما

ای طبیب آمدی و دست نهادی بر دل

رفتی و پای بیکبار کشیدی از ما

نرگسی بر تن خود پیرهن از غصه درید

دامن وصل همان لحظه که چیدی از ما

تا کی ای دل فکر درد بیدوای من کنی

از برای خود چه کردی کاز برای من کنی

آنرا که درد عشق تو دیوانه ساخته

مجنون صفت بگوشه ویرانه ساخته

هر شب ایدل گفتگوی زلف جانان میکنی

جواب مخزن الاسرار گفته و این دو بیت از آنجاست :

خود پریشانی و ما را هم پریشان میکنی

شب همه شب راست کنی جای خویش

هیچ نداری غم فردای خویش

آمده شیطان بهم آوازیت