از جمله سادات و نقبای اصفهان است و در فقه و سایر علوم سرآمد علمای زمان خود است و در عنفوان جوانی بشرف طواف بیت الله الحرام و سیدالاأنام علیه الصلوه و السلم و سایر ائمه دین صلواه الله و سلامه علیه و علیهم اجمعین مشرف شده بود و بعد از آن مدت هفت سال منصب صدارت صاحبقرانی تعلق باو میداشت، آخر ترک آن گفته در روضه منوره ی مقدسه سدره مرتبه رضویه علی ساکنهم السلام و التحیه معتکف شده اوقات با برکات خود را صرف طاعات و عبادات که مقصود از ایجاد ثقلین است میفرمود قطع نظر از فضایل و کمالات و خلق و تواضع و اختلاط ایشان با عامه خلایق نه در مرتبه ایست که در شرح و بیان آید و طبع ایشان در شعر درجه کمال دارد این غزل از ایشان است تخلص ایشان فیضی است .
به پیش شمع رخت آفتاب یعنی چه
به پیش خال و خطت مشکناب یعنی چه
خیال نرگس مستت ز دست برد مرا
و گر نه با دل پر درد خواب یعنی چه
عرق بروی تو هر کس که دید میگوید
بروی آتش سوزان حباب یعنی چه
درون حلقه زلف تو رخ نمایانست
و گر نه در دل شب آفتاب یعنی چه
خیال شمع اگر نیست در دلت فیضی
دل پر آتش و چشم پر آب یعنی چه
در یکی از کتابات این رباعی را که زاده ی طبع ایشانست بمن نوشته بودند .
تا دور ز محمل جمالت شده ام
نومید ز دولت وصالت شده ام
پیوسته بود خیال تو مونس جان
شرمنده ز الطاف خیالت شده ام
در شهور سنه اثنین و خمسین و تسعمایه متوجه حج بودند که در شهر بصره وفات و در کربلا مدفون شدند