گنجور

 
سلمان ساوجی

داور دنیا، معز الدین حق، سلطان اویس

آفتاب عدل پرور سایه پروردگار

آن شهنشاهی که رای او اگر خواهد، دهد

چون اقالیم زمین اقلیم گردون را قرار

بنامیزد چو آفریدون و هوشنگ

ز سر تا پا همه هوشست و فرهنگ

طراز طرز شاهی می‌طرازد

سر دیهیم و افسر می‌فرازد

ز مار رمح او پیچان دلیران

ز مور تیغ او دلخسته شیران

هلال فتح نعل ادهم اوست

شب و روز سعادت پرچم اوست

ز یاجوج ستم گشته است آزاد

که تیغش در میان سدیست پولاد

ظفر در آب تیغش غوطه خورده

سر بدخواه آب تیغ برده

به جای زر ز آهن دارد افسر

ز پولادش بود خفتان چو گوهر