ای صبا خیز و دمی دامن خرگه بردار
گوشه ابر نقاب از رخ آن مه بردار
آن سمن رخ به وثاق دل ما میآید
خار این راه منم خار من از ره بردار
صد رهت جان به فدا رفت و نیفتاد قبول
سر نهم بر سر کویت سرم از ره بردار
میبرد باد سحر پی به سر کوی حبیب
ای دل خسته پی باد سحرگه بردار
نقل کن نقل از آن لب، نه به وجهی که شود
آگه آن نرگس سودا زده، ناگه بردار
به فراشی صبا ناگاه برخاست
به صنعت دامن خرگه برانداخت
ز خرگه بر ملک نظاره میکرد
چو غنچه در درون دل پاره میکرد
بتان نظاره دیبا و کالا
بت چین فتنه آن قد و بالا
نوایی داد از آن هر مطربی را
قصب بخشید هر شکر لبی را
به جوش آمد درون جان مشتاق
ز طاقت شد دلش یکبارگی طاق
ملک جمشید را چون دید بیتاب
ز مهرویان اجازت خواست مهراب
که امشب سوی خان خود گراییم
اگر عمری بود فردا بیاییم
ملک سرباز پس چون زلف پیچان
جدا گشت از بر خورشید تابان
همین کز طلعت خورشید شد دور
چو سایه بر زمین افتاد بی نور
دمی آهش رسیدی نزد ناهید
گهی اشکش دویدی سوی خورشید
چو مروارید شد بر خاک غلتان
بر او حلقه شده جمع غلامان
چو شمع از عشق خورشید دل افروز
به سوز و گریه آن شب کرد تا روز
در آن ساعت چو پر شد شمع گردون
چو چشم عاشقان از اشک و از خون
تو گفتی بخت گردون چهره برداشت
و یا از روی گیتی بهره برداشت
به پیش خویشتن شمعی بر افروخت
حدیث اندر گرفت و شمع میسوخت
چو شمعش بود ریزان دمع بر دمع
ز سوزش گریه میافتاد بر شمع
چو شمع از روشنایی اشک میراند
به سوز این قطعه را با شمع میخواند:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از صبا (باد ملایم) میخواهد که دامن خرگاه را برباید و جمال محبوب را به نمایش بگذارد. او از دل خستهاش یاد میکند و میخواهد به یاد حبیبش برود. شاعر به توصیف محبوب و زیباییهای او میپردازد و از اشتیاق و دلتنگی خود برای دیدن او سخن میگوید.
در ادامه، شاعر به حالت درونی خود و احساساتش اشاره میکند که چگونه به شدت تحت تأثیر جمال محبوب قرار گرفته و در دلش آتش عشق زبانه میکشد. او از آرزوی دیدار مداوم، اندوه و عشقش به محبوب سخن میگوید و در نهایت به تراژدی عشق و غصهای که بر دل عاشقان نشسته، اشاره میکند و به تصویر شمعی میپردازد که از سوز عشق میسوزد. در کل، شعری است پر از احساس عاشقانه، longing و شکست دل.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، برخواسته و لحظهای دامن خوابگاه را بردار. پرده ابر را از چهره آن ماه پنهان کن و چهرهاش را نشان بده.
هوش مصنوعی: سمن خوشرو و زیبا دل ما را اسیر خود میکند، اما من مانند خار در این راه هستم و از این مسیر نمیتوانم بروم.
هوش مصنوعی: بارها جانم فدای تو شده، اما هیچگاه مورد قبول واقع نشده است. اکنون سرم را به خضوع بر درگاه تو میگذارم و از راه دوری که آمدهام باز میدارم.
هوش مصنوعی: صبحگاهان، باد نسیموار به آرامی در کوی محبوب میوزد. ای دل خسته، تو هم به دنبال آن باد برو و به سراغ صبح برو.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که از آن لب زیبا چیزی بگویید که نرگس عاشق متوجه نشود و ناگهان خود را در معرض خطر نبیند. به عبارت دیگر، نباید چیزی گفته شود که باعث بیداری یا آگاهی کسی شود که در عشق غرق شده است.
هوش مصنوعی: ناگهان بادی ملایم و خنک وزید و دامن چادر را به هوا برد.
هوش مصنوعی: او از مکانی بلند به زمین نگاه میکرد، همانطور که غنچه در دلش احساس درد و شکاف را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: مجسمهها به تماشای لباس و پوشش مینگرند و آن دختر با قامت بلند و زیبا، در چین و شوق ایجاد فتنه است.
هوش مصنوعی: صدایی از هر نوازنده ای بلند شد و هر کسی که لب به شیرینی می زد را شاد کرد.
هوش مصنوعی: درون دل عاشق، آرزو و اشتیاقی به وجود آمده که به شدت احساس میکند. این اشتیاق به قدری زیاد است که دیگر طاقت ندارد و دلش به یکباره به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی ملک جمشید مهرویان را مشاهده کرد، به شدت شیفته و بیتاب شد. بنابراین از مهراب اجازه درخواست کرد.
هوش مصنوعی: امشب به سمت خانه خود میرویم و اگر عمری باقی باشد، فردا باز خواهیم گشت.
هوش مصنوعی: وقتی که سرباز ملک، شبیه زلفی پیچیده، از کنار خورشید درخشان جدا شد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی خورشید پنهان میشود، سایهای بینور بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: در لحظهای به ناهید (زبانی دل) نزدیک شدی، و گاهی اشک او به سوی خورشید (نور و زندگی) سرازیر گشت.
هوش مصنوعی: چون مرواریدی که بر زمین میغلتد، دورش را جمعی از غلامان حلقه زدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق خورشیدی که دل را روشن میکند، مانند شعلهای شمع، تا صبح با سوز و گداز و گریهاش شب را سپری کرد.
هوش مصنوعی: در آن زمان که آسمان پر از نور شمعی شد، چشمان عاشقان پر از اشک و داغ عشق بود.
هوش مصنوعی: تو گفتی که شانس دوران چهرهای زیبا نشان داد و یا از دنیای خاکی سهمی گرفت.
هوش مصنوعی: شخصی شمعی را برای خود روشن کرده و به سخن گفتن مشغول شده است، در حالی که نور شمع در حال خاموش شدن است.
هوش مصنوعی: وقتی شمع در حال ذوب شدن بود و نورش میریخت، از شدت سوزش و ناراحتی، اشکها بر شمع میافتاد.
هوش مصنوعی: شمع از شدت احساسش اشک میریزد و با شعلهاش این لحظهی سوزناک را تجربه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.