گنجور

 
سلمان ساوجی

ایا سحاب نوالی که از صریر قلم

به گوش صامعه جز مدحت شما نرسید

به بوی خلق خوشت بح کاروان نسیم

سحرگه از طرف تبت و خطا نرسید

نماند در همه آفاق ذره‌ای که درو

ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسید

به گرد گرد سمندت براق جمشیدی

اگر چه بود جهان گرد و باد پا نرسید

قدر ز اطلس سبز فلک قبایی دوخت

ولی به قد بزرگی تو فرا نرسید

خدا یگانا در غیبت آنچه فرمودی

به ما رسید هماندم ولی به ما نرسید

چرا قضیه اسبی که میر با بنده

روانه کرد فرومانده و هیچ جا نرسید

سمند سرکش تند تو از طریق وفا

به من پیاده بی‌دست و به چار پا نرسید

دعای من چون به تو می‌رسد دگر سهل است

اگر من ز تو زنجیری رسید یا نرسید

 
 
 
حکیم نزاری

چه محنت است که در عاشقی به ما نرسید

کجا شدیم که صد فتنه از قفا نرسید

به رویِ ما همه رنجی رسید در غمِ دوست

مگر که راحتِ رویش به رویِ ما نرسید

فراغتِ دل از آن داشتیم یک چندی

[...]

بیدل دهلوی

بنای حرص به معراج مدعا نرسید

گذشت از فلک اما به پشت پا نرسید

دماغ جاه به‌کیفیت حضور نساخت

به سربلندی این بامها هوا نرسید

نفس به فهم پیام ازل نکرد وفا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه