یاد یارانی که با ما عهد یاری داشتند
برشکستند از وفاداری و باد انگاشتند
حق حرمت حق عزت حق نان حق نمک
جمله ناحق بود پنداری همه بگذاشتند
خود وفا در اصل گویی بود معدوم الوجود
بر صحیفه چرخ این صورت مگر بگذاشتند
تا مرا سرسبز می دیدند در بستان جاه
چون کدو در دوستی گردن همی افراشتند
تا خزان طالعم شد از نحوست برگ ریز
روی همچون باد شبگیری ز من برگاشتند
کی بود در استحالت استقامت لاجرم
پس محقق شد که مبطل را محق پنداشتند
دانه امیدشان در خوید و خرمن بر نداد
زان که با ما تخم عهد بی وفایی کاشتند
از سر حسرت نزاری همچنین می گوی باز
یاد یارانی که که با ما عهد یاری داشتند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان
گردن از گردون گردان از چه میافراشتند
این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان
پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند
گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار
[...]
هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند
آل کرت آنگه هرات و غور درکف داشتند
پارس، از آن پس اتابیکان زکف نگذاشتند
واندر آن آل مظفر تخم نیکی کاشتند
شیخ ابواسحق و یاران گنجها انباشتند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.