ز دور دایره این محیط پرگاری
نصیب من همه سرگشتگی است پنداری
نشستهام به کناری چو چنگ سر در پیش
فتاده در پس زانو و میکنم زاری
در آتشم چو زر از دوستان قلب دو رو
ز بی زری همه از من نموده بیزاری
ز بی زری است اگر چون چراغ بی روغن
زمان زمان نفسی میزنم به دشواری
برای تلخی عیش حسود و شادی دوست
کنم به خون چو قدح رنگ چهره گلناری
عزیز مصر وجودم، نیم اسیر کسی
درین دیار از اخوان چرا کشم خواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر، احساس سرگشتگی و دلشکستگی او را به تصویر میکشد. او در دایرهای از نگرانی و غم نشسته و به زاری مشغول است، در حالی که از دو رویی دوستانش رنج میبرد. شاعر مانند چراغی بیروغن، به سختی نفس میکشد و زندگیاش تلخ است. او برای حسادت و شادی دیگران گریه میکند و از وضعیت خود در میان دوستانش ناراضی است، در حالی که احساس میکند در این دیار بیارزش شده است.
هوش مصنوعی: از دور این محیط بسته، تنها چیزی که نصیب من شده، گیجی و سرگشتگی است.
هوش مصنوعی: نشستهام کناری مانند ساز چنگ، سرم را پایین انداختهام و زانوهایم را به عقب بردهام و در حال گله و شکایت هستم.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوزانم مانند شمش طلا، اما دوستان دو چهرهام از من دوری میکنند و از ناچیزی خودشان از من بیزاری میجویند.
هوش مصنوعی: اگر انسان از توان و ثروت بیبهره باشد، مانند چراغی است که روغن ندارد و تنها با زحمت میتواند لحظاتی روشنایی بدهد.
هوش مصنوعی: برای پر کردن تلخی زندگی حسودان و به خاطر خوشحالی دوستان، آمادهام که مانند شرابی به رنگ گلهای سرخ، خونم را بریزم.
هوش مصنوعی: مصر به من ارزش و جایگاه زیادی میدهد، اما در این سرزمین از دوستان چرا باید ذلت را تحمل کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.