سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵۶

ز دور دایره این محیط پرگاری

نصیب من همه سرگشتگی است پنداری

نشسته‌ام به کناری چو چنگ سر در پیش

فتاده در پس زانو و می‌کنم زاری

در آتشم چو زر از دوستان قلب دو رو

ز بی زری همه از من نموده بیزاری

ز بی زری است اگر چون چراغ بی روغن

زمان زمان نفسی می‌زنم به دشواری

برای تلخی عیش حسود و شادی دوست

کنم به خون چو قدح رنگ چهره گلناری

عزیز مصر وجودم، نیم اسیر کسی

درین دیار از اخوان چرا کشم خواری