گنجور

 
سلمان ساوجی

حبذا صدر صفحه‌ای که به است

به همه بابی از بهشت برین

میزند نور شمسه‌اش چون صبح

خنده بر ما و زهره و پروین

وصف نقش و نگار دیوارش

سخن ساده می‌کند رنگین

از نبات است اصل ترکیبش

زان نماید نهاد او شیرین

به نبات حسن بر آمده است

خردش زان همی کند تحسین

قطعه‌ای از بهشت دان که درو

کرده بیتی فلک ز خود تضمین

چون به تقطیع نظم بیت دهند

خشک و بر بسته باشد و چوبین

نظم این بیت اگرچه تقطیع است

شاه بیت است بس بلند و متین

راست گویی بساط جمشید است

بر بسیط هوا به صد تمکین

به سر خویش عالمی است که نیست

متعلق به آسمان و زمین

شده ایمن نهاد ترکیبش

از خطاب خلقته من طین

تا درو شاه کامران بنشست

خواندش روزگار شاه نشین

جم ثانی امیر شیخ حسن

خسرو کان یسار بحر یمین

ای به حق بوستان جاه تو را

شکل نسیرین آسمان نسرین

باد هرشب به زینت انجم

طاق‌های سپهر را تزیین

بر سریر سرور مسند و جاه

تا قیامت به کام دل بنشین