جهان مجد و معالی رشید دولت و دین
زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن
به فیض ابر کفت بحر و بر چنان پر شد
که بحر خشک لب آمد چو ابر تر دامن
فلک جنابا چون رای و تیغ هر دو ثور است
به جنب رای تو گو آفتاب تیغ مزن
تویی که در چمن فضل هر که سر بر زد
زبان شود همه تن در ثنات چون سوسن
ولیک ایزد داند که هر کجا هستم
بجز جناب ثنای تو نیستم مسکن
چو تو کریم ندیدم که می در آویزد
وسایل تو به سایل چو غازیان به رسن
هنوز گردنم از بار منتت پست است
وگرنه هم سوی شکرت بر آرمی گردن
جهان اگر پر ارزن کنند مرغی را
دهند قوت به هر سال دانه ارزن
جهان تهی شود از ارزن و تهی نشود
دلم ز دانه شکرت به قوت مرغ سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.