شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه
من دعایت با دعای قدسیان پیوستهام
با وجود ابر احسانت که بر من فایض است
راستی از منت دور فلک وارستهام
ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید
گفت گل بر خود چه میخندی که اینجا دستهام
درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانهای
تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشستهام
کردهام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن
زان نمیآیم که چشمم بسته و من خستهام
چشمهای بنده از نادیدنت دیوانهام
هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بستهام
دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین
بارها عقل این سخن در گوش گفت آهستهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر longing و اشتیاق عمیق شاعر به خداوند است. شاعر از محبت و رحمت الهی سخن میگوید و خود را در حال دعا و ارتباط با خدا میبیند. او به نوعی درگیر درد و غم ناشی از دوری از خداوند است و این احساس را به صورت شدیدتری تجربه میکند. شاعر به زیباییهای الهی اشاره میکند و از عقل و دل خود میگوید که در تلاشاند تا به درگاه خداوند برسند. در نهایت، او با آرزوی وصل و پیوند دائمی با خداوند به توصیف احساسات عاشقانهاش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من همیشه دعای تو را با دعای فرشتگان و مقدسین پیوند زدهام، بین جان و دل من زمانی هست که به یاد تو میافتم.
هوش مصنوعی: با وجود لطف و احسان تو که بر من نازل میشود، به حقیقت از زحمت و دشواریهای دنیا آزاد شدهام.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگی که وقتی بوی خوش جشن و شادیات را میشنوی، میگویی، ای گل! چرا به خود میخندی که من در میان جمع هستم؟
هوش مصنوعی: ناگهان دچار درد چشمی شدم و در خانهای کوچک و تاریک نشستهام؛ جایی که شبیه به حال و روز خودم است.
هوش مصنوعی: من عادت کردهام که با چشم و سر به درگاه تو بیایم، اما به خاطر اینکه چشمانم بسته و خستهام، دیگر به آنجا نمیآیم.
هوش مصنوعی: چشمهای من به خاطر ندیدن تو دیوانه شدهاند و به همین خاطر، مانند دیوانگان، هر دو چشم را بستهام.
هوش مصنوعی: امیدوارم که همیشه در خوشبختی و موفقیت بمانی و خودت نیز به این شکل باقی بمانی. بارها این حرف در گوشم زمزمه شده و من آهسته به آن توجه کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسکه من دل را بهدام عشق خوبان بستهام
از نشاط روی ایشان توبهها بشکستهام
جستهام او را که او را دیده تیر انداخته است
تا دل و جان را به تیر غمزهٔ او خستهام
هرکجا سوزندهای را دیدهام چون خویشتن
[...]
بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
وز نشاط عشق خوبان توبهها بشکستهام
خسته او را که او از غمزه تیر انداختهست
من دل و جان را به تیر غمزهٔ او خستهام
هر کجا شوریدهای را دیدهام چون خویشتن
[...]
گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام
از ره پنهان به آن روشنروان پیوستهام
در سرانجام جهان از بیدماغیهای من
میتوان دانست دل بر جای دیگر بستهام
چون شود مانع مرا از سیر زنجیر جنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.