گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

ای صبا برخیز و کوی دلستان ما بپرس

جان ما آنست، حال جان ما آنجا بپرس

اندک اندک پیش رو، وآن جان بیمار مرا

زیر لب بسیار بسیار از زبان ما بپرس

خفته است آن نرگس بیمار و ابرو بر سرش

حال بیماران ز جان ناتوان ما بپرس

انحرافی در مزاج مستقیم سرو ماست

گوییا چون است سرو بوستان ما، بپرس

رنگ رویم کرد پیدا رنج پنهان، ای طبیب!

رنگ ما را بین و از رنج نهان ما بپرس

شمع سان دارم سری بی‌آنکه باشد درد سر

قصه ما یک یک از اشک روان ما بپرس

کار ما عشق است و آنگه عقل سعیی می‌کند

عقل را باری چه کار اندر میان ما بپرس

اینکه می‌گویی: چرا سلمان جهان و جان بباخت؟

در سخن یک بار از آن جان و جهان ما بپرس