گر از تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد
که در ملک دلم عشقت، همان حکم روان دارد
مرا هم نیمه جانی بود و در جان، محنت عشقت
به محنت داد جان لیکن، محبتها چنان دارد
دل از من بستد ابرویت، که چون چشم خودش دارد
ازین معنیش پیوسته، سیاه و ناتوان دارد
مرا گویند در کویش، مرو کانجاست، هم جانان
کسی در منزل جانان چرا تشویش جان دارد
صبا تا پرده نگشاید، زروی غنچه، ننشیند
اگر گل میدرد جامه و گر بلبل فغان دارد
ازین پس کردهام نیت، که خاک درگهت باشم
همه همت برین دارم، گرم دولت، برآن دارد
قلم را سرزنش کردم، که ظاهر کرد راز دل
چه جای سرزنش بود این، نی آتش چون نهان دارد
اگر چون شمع قصد سر کنی، بیجرم سلمان را
نزاعی نیستش بر سر، سر و جان، در میان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اثرات عمیق آن بر زندگی و جان انسان است. شاعر بیان میکند که عشقش در دلش جایگاهی ویژه دارد و حتی اگر از تن جدا شویم، عشق همچنان زندگیبخش خواهد بود. او از محنتهای ناشی از عشق سخن میگوید و اینکه دلش تحت تأثیر زیبایی معشوقش دچار تزلزل شده است. همچنین او به تشویش و نگرانیاش در مورد جدایی از معشوق اشاره میکند و این که بدون وجود او، احساس بیحوصلگی و دردمندی دارد. شاعر تصمیم میگیرد به خاک درگاه معشوقش سجده کند و همه همت خود را بر این هدف بگذارد. در نهایت، او با اشارهای به قلم، به راز دلش پرداخته و بیان میکند که عشق ورزیدن به معشوق، حتی اگر به بهای جانش تمام شود، برای او مشکل نیست.
هوش مصنوعی: اگر روح از بدن جدا شود، عشق تو در دل من جایگاه خاصی دارد که مانند جان در بدن، در قلبم حکمرانی میکند.
هوش مصنوعی: در دل من، عشق تو مانند یک درد عمیق است که به جانم نفوذ کرده است. با این حال، عشقها و محبتها به گونهای هستند که میتوانند این درد را تحمل کنند و ادامه دهند.
هوش مصنوعی: دل من را با ابروهایش گرفت، چون این ابروها خودشان مانند چشمی هستند که همیشه بر این حالت سیاه و ناتوانی من نظارت دارند.
هوش مصنوعی: مرا میگویند به کوی محبوب نرو، چون آنجا خانهاش است. اما چرا کسی که در خانه محبوبش است، باید نگران جانش باشد؟
هوش مصنوعی: نسیم تا زمانی که پرده را کنار نزند، بر روی گلبرگها نمینشیند، حتی اگر گل غمگین باشد یا بلبل فریاد کند.
هوش مصنوعی: از این به بعد تصمیم گرفتهام که خادم درگاه تو باشم و همه تلاش و کوشش خود را برای این منظور میگذارم، به طوری که اگر روزی نعمت و برکتی به من برسد، حتماً برای خدمت به تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: قلم را سرزنش کردم که چرا راز دل را فاش کرده است. اما در واقع، چه جای سرزنش وجود دارد، چون آتش، زمانی که پنهان است، خود را نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند یک شمع با عشق و فداکاری زندگی کنی، سلمان به هیچ وجه درگیر هیچ گونه نزاع و جنگی نیست؛ زیرا او در دلش عشق و زندگی را با هم ترکیب کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.