دریغا که خورشید روز جوانی
چو صبح دوم بود کم زندگانی
دریغا خرامنده سروی که بودش
درین مرز ایران زمین مرزبانی
دریغا سواری که جز صید دلها
نمیکرد بر مرکب کامرانی!
دریغا که ناگه گلی ناشکفته
فرو ریخت از تند باد خزانی!
برین آفتاب ای فلک زار بگری
فرو رفته در صبح جوانی
درد باد گل را دهن برین غم
چرا میگشاید لب شادمانی؟
چه شوخی جهانا که شرمت نیاید
از آن طلعت خوب و فر کیانی!
ایا شمع گریان نگویی چه بودت
که بر فرق خاک سیه میفشانی؟
ایا صبح خندان چه حالت شنیدی
که بر سینه مشکین قصب میدرانی؟
یقین است ما را درین خانه رحلت
ولیکن نبود این کسی را گمانی
که در عنفوان صبا میر قاسم
زند خیمه بر جنت جاودانی
دریغ آن سرو افسر شهریاری
دریغ آن قد و قامت پهلوانی
هنوزش خط سبز ننوشت گامی
در اطراف رخساره ارغوانی
هوای پدر کرد و مادر همانا
کزین مادران دید نامهربانی
سواری چنان که پنداشت چرخا
که بر مرکب چون پیکر نشانی
هژبری چنین که دانست دهرا
که پابست گوری کنی ناگهانی
ایا مردم دیده چون بود حالت
در آن عین بیماری و ناتوانی؟
به بدری محاق تو واقع شد ای مه
چه تدبیر با گردش آسمانی؟
اگر خسرو عهد بوری درین ملک
در آن مملکت نیز نوشی روانی
دلا کار و بار جهان آزمودی
چرا در پی کار و بار جهانی؟
گذری است عمرت همان به که او را
به خیر و سلامت خوشی بگذرانی
تو خود گیر کاندر جهان دیر ماندی
چه بنیاد بر خانه ایرمانی
ندانم که کرد ناگه تحمل
دل نازک پادشاه این گرانی
بماناد کیخسرو آنکش برادر
فرود آمد از باره خسروانی
دل یوسف عهد چون است گویی
ز نادیدن ابن یامین ثانی
شها باد دوران عمر تو باقی
چنین است احوال دنیای فانی
چو یاقوت با کوه پیوسته بادا
بقای تو ای گوهر کن فکانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای بهار و جوانی پرداخته و به شادی و لذت از زندگی اشاره میکند. شاعر به سرمایههای خوشبختی یعنی شراب و جوانی اشاره میکند و بر اهمیت خوشگذرانی و استفاده از لحظهها تأکید دارد. او به بلبلی اشاره میکند که در باغی میرقصد و از غم و اندوه ناشی از گذر زمان صحبت میکند. در نهایت، شاعر از بزرگی و شکوه یک پادشاه میسراید و برکات و خیرات وجود او را ستایش میکند و به بهار و سرسبزی آینده امید دارد. شعر به طور کلی حول محوری از زیبایی، عشق، و شادی در زندگی میچرخد.
هوش مصنوعی: متأسفانه خورشید جوانی مانند صبحی است که کمنمک و بیزندگی است.
هوش مصنوعی: افسوس بر درخت سرو زیبا و بلند قامت که در سرزمین ایران مثل نگهبانی ایستاده بود.
هوش مصنوعی: ای کاش سواری که فقط دلها را صید میکرد، بر اسب خوشبختی سوار نمیشد!
هوش مصنوعی: افسوس که ناگهان گلی که هنوز باز نشده بود، بر اثر باد سرد پاییزی ریزش کرد!
هوش مصنوعی: ای آسمان، در این صبح دلانگیز، بگذار که نور آفتاب بر تو بتابد و همگان را از خواب بیدار کند.
هوش مصنوعی: چرا گل در حالی که غم و درد دارد، لبخندی بر لب میآورد؟
هوش مصنوعی: چه بازی عجیبی است که تو از زیبایی و چهره نیکو و شکوه سلطنتیات شرم نمیکنی!
هوش مصنوعی: آیا ای شمعی که در حال گریهای، میتوانی بگویی چه بر سرت آمده که این گونه بر خاک تیره میافشانی؟
هوش مصنوعی: آیا صبح زیبا و خندان را دیدهای که چگونه بر سینهی گلهای سیاه لطافت میافشاند؟
هوش مصنوعی: ما به طور قطع میدانیم که در این دنیا سرانجامی وجود دارد و هر انسانی روزی از این دنیا خواهد رفت، اما این حقیقت برای هیچکس در این لحظه قابل تصور نیست و کسی به آن فکر نمیکند.
هوش مصنوعی: در اوج جوانی و طراوت، میر قاسم در باغی از بهشت جاودانی خیمه زده است.
هوش مصنوعی: افسوس به خاطر آن درخت بلند و زیبا که نمایانگر سلطنت و شکوه است، افسوس به خاطر آن قامت استوار و باشکوه که یادآور قدرت و دلاوری است.
هوش مصنوعی: او هنوز نتوانسته است خط سبزی بکشدو قدمی در اطراف چهره زیبای صورتی بگذارد.
هوش مصنوعی: پدر به خاطر محبت به فرزند دست به اقداماتی میزند و مادر نیز به خوبی میداند که این محبت و توجه از سوی پدر ناشی از تجربههای نامهربانی است که از مادران دیگر شاهد بوده است.
هوش مصنوعی: سواری به گونهای حرکت میکند که گویی بر روی اسبی نشسته است که به خوبی با فیزیک و طراحی آن همخوانی دارد. به عبارتی، او بر مرکبی تسلط دارد که بازتابی از نشانهها و ویژگیهای بارز است.
هوش مصنوعی: اگر کسی از زندگیاش غافل باشد و فکر کند که همیشه برقرار خواهد ماند، ناگهان با حقیقت مرگ روبرو میشود و متوجه میشود که هیچچیز دائمی نیست.
هوش مصنوعی: ای مردم! حالتی را که در زمان بیماری و ناتوانی تجربه میکنید، چگونه است؟
هوش مصنوعی: ای ماه، چه اندیشهای با تغییرات آسمان میتوان کرد، وقتی که تو در سایه روشن غروب به سر میبری؟
هوش مصنوعی: اگر خسرو در این سرزمین، در آن کشور هم، نوشی روانی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، تو جهان را آزمایش کردهای، پس چرا هنوز در جستجوی دنیا هستی؟
هوش مصنوعی: عمرت را بهتر است به خوبی و با آرامش بگذرانی.
هوش مصنوعی: تو خود در این دنیا مدت طولانیتری را سپری کردهای، پس چرا بر اساس یک بنیاد ناپایدار زندگی میکنی؟
هوش مصنوعی: نمیدانم چه شد که دل نازک پادشاه، این قدر سنگینی را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: کیخسرو باقی ماند زمانی که برادرش، فرود، از بارگاه پادشاهی پایین آمد.
هوش مصنوعی: دل یوسف، مانند عهد و پیمانی است که به خاطر دوری از برادرش، ابن یامین، سرشار از غم و اندوه شده است.
هوش مصنوعی: عمر تو باید طوری بگذرد که در خوشی و آرامش باشد، زیرا وضعیت دنیا همیشه ناپایدار و فانی است.
هوش مصنوعی: مانند یاقوتی که به کوه وابسته است، تو نیز ای گوهر، امیدوارم همیشه باقی بمانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.