گنجور

 
سلیم تهرانی

می تا به کی ز رنگم، در زیر ننگ باشد

آیینه از سرشکم، گرداب زنگ باشد

گویند عافیت نام، در این چمن گلی هست

یارب چه بوی دارد، آیا چه رنگ باشد؟

از عذر نیست هرگز دلگیر وعده ی او

کاهل همیشه خواهد همراه لنگ باشد

افلاک در سماعند از کینه جویی خلق

بر اهل فتنه عید است، روزی که جنگ باشد

جز هند و گلرخانش در هیچ کشوری نیست

آهو که خوابگاهش پشت پلنگ باشد

بت چیست ای برهمن، باری سجود خود کن

مهر نماز از خاک، بهتر ز سنگ باشد

عالم اگرچه تنگ است بر ما سلیم، اما

نقش دهان یار است، بگذار تنگ باشد