گنجور

 
سلیم تهرانی

لاله ای هرجا که بیند، داغ ما روشن شود

همچو چشم آشنا کز آشنا روشن شود

انتظار سوختن بی طاقتان را مشکل است

می کشد پروانه خود را شمع تا روشن شود

از قفای خضر، هرگز یک قدم کی می رود

راهرو را گر سواد نقش پا روشن شود

از طواف کعبه و بتخانه فیضی رو نداد

تا چراغ تیره بختان از کجا روشن شود

نیست ممکن کز غبار کلفت دوران سلیم

اختر ما چون چراغ آسیا روشن شود