گنجور

 
سلیم تهرانی

رنگ سخنت زان لب جان پرور سرخ است

رنگین بود آن نقل که از شکر سرخ است

آن لعل که در گوش تو ای زهره جبین است

بر خرمن ما سوختگان اخگر سرخ است

از موج سرشکم چو پر طایر بسمل

مرغان هوا را همه بال و پر سرخ است

از سوختنم دامان آفاق لبالب

چون سوده ی شنجرف ز خاکستر سرخ است

احسان جهان هر چه بود شکوه ندارد

هر زر که برآرند ز آتش، زر سرخ است

پرهیز سلیم از دل افروخته ی ما

دوزخ شرری ز آتش این مجمر سرخ است