گنجور

 
سلیم تهرانی

دلم از آبلهٔ غم چو کف سوخته است

جگر از تشنگی‌ام چون صدف سوخته است

عشق را رغبت آمیزش من نیست عجب

میل آتش همه جا بر طرف سوخته است

ناوک آه من از شعله بود همچو شهاب

پیکر چرخ ازان چون هدف سوخته است

آه ازین شعلهٔ آواز تو مطرب که ازو

هر طرف می‌نگرم چنگ و دف سوخته است

دلم از آتش تب آمده در سینه به جوش

نیست تبخال لبم را که کف سوخته است

اثر نالهٔ سلیم از دل پر داغ بپرس

شاهد شعلهٔ آواز‌، دف سوخته است