گنجور

 
سلیم تهرانی

دل از هوای صحبت جانانه پر شده ست

یک کس درون نیامده و خانه پر شده ست

هر کس برای خود سر زلفی گرفته است

زنجیر ازان کم است که دیوانه پر شده ست

مست از کجا و مرگ، وگرنه همین مرا

روزی هزار مرتبه پیمانه پر شده ست!

مستی به کعبه ما و تو تنها نکرده ایم

هنگامه ای ست این که درین خانه پر شده ست

در خواب صبح، بالش نرم است شمع را

فانوس بس که از پر پروانه پر شده ست

در مجلسی که چهره برافروخت او سلیم

صحبت میان بلبل و پروانه پر شده ست