گویند که در قریه ی فین کآب و هوایش
مستحسن اطباع و پسند سلق افتد
از صبح که خورشید بر آرد ز افق سر
تا شام که خور باز به سمت افق افتد
هر لحظه شتابند سوی چشمه زنی چند
کز پرتو روشان به صحاری تتق افتد
وز بیم قرقچی گه آمد شد ایشان
غوغا و فغانی به تمام طرق افتد
بیچاره فقیری که فتد گیر قرقچی
بیچاره تر آن کس که میان قرق افتد
بس صدمه مراین را که به سر می رسد از سنگ
بس قید مر آن را که زپا بر عنق افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.