گنجور

 
سحاب اصفهانی

هر کجا کو به چنین خط و چنان خال رود

چه عجب گر دل خلیقش به دنبال رود

همه اطفال روند از پی دیوانه مگر

دل دیوانهٔ من کز پی اطفال رود

با همه سنگ جفای تو ز بامت هر گه

قصد پرواز کنم قوتم از بال رود

جذبه ی عشق چو خواهد اثر خویش کند

دل شیرین ز کف از دیدن تمثال رود

بی تو یک لحظه مرا میگذرد سالی و آه

که به هجران توام مه گذرد سال رود

بگدائی درو نقد غمت نازم من

هر کجا قصه ی جاه و سخن مال رود

با سر زلف پریشان تو هرگز نشود

که به عهد تو پریشانی از احوال رود

کاش میداشت (سحاب) آگهی از روز نخست

کز سر کوی تو باید به چنین حال رود