صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶ کردیم اگرچه عمر بیهوده تلف جز نامهٔ معصیت نداریم بکف از محشرمان هیچ غمی نیست که ما هستیم غلام درگه شاه نجف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیهودگی عمر و انجام معاصی اشاره میکند و بیان میکند که از قیامت هیچ نگرانی ندارند، زیرا به درگاه شاه نجف (امام علی) تعلق دارند و خود را بنده او میدانند.
هوش مصنوعی: اگرچه عمر ما بیهوده سپری شده، اما جز نامهای از خطا و گناه در دستان خود نداریم.
هوش مصنوعی: ما نگران هیچ چیز از قیامت نیستیم چون ما خدمتگزاران درگاه شاه نجف هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون نرگس اگر زرت نباشد در کف
بر پای بایست همچو سوسن در صف
بگذر به چمن موسم گل جام به کف
تا رخ نهد آفتاب عیشت به شرف
بنگر تو به نرگس ار ندیدی که بود
پیرامن آفتاب پروین زده صف
ای ذات شریفت گهر دُرج شرف
بحری چو کفت جهان نیاورده بکف
گفتم که شریفتر خرد گفت خموش
سادات شریفند و معینست اشرف
ای قتل مرا کشیده مژگانت صف
هر تیری ازان جان مرا کرده هدف
جز آنکه دران ورطه شود عمر تلف
زان صف نتوان رفت برون هیچ طرف
صد شکر که خاک طینتم یافت شرف
افتاد مرا دامن اقبال بکف
هر کس که نظری ز شاه اقلیمی یافت
من فیض نظر یافتم از شاه نجف
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.