دنیا زکف گذار چو دعوی دین کنی
آنقدر از آن بخواه که تا صرف این کنی
گر دیو نفس را چو سلیمان کنی اسیر
ملک مراد را همه زیر نگین کنی
ایمرغ قدس دام تعلق ز پا گسل
تا خود هم آشیانهٔ روح الامین کنی
بس دانه ها که هست بظاهر بهم شبیه
هان تا خزف تمیز ز در ثمین کنی
مهر جان مگیر بدل کاین محیل دون
نگذاردت که یاد جهان آفرین کنی
زاهد بهوش باش که دارد بسی قصور
آن طاعتی که در طلب حور عین کنی
سرمنزل وصال گرت باشد آرزو
باید که خویش پیرو اهل یقین کنی
دنیا و آخرت به مکافات برخوری
هشدار تا چه دانه نهان در زمین کنی
عمرت صغیر صرف هوا گشته و هنوز
داری بدل هوس که چنان را چنین کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی
در زیر خاک عشرت روی زمین کنی
گر رزق خود ز بوی گل و یاسمین کنی
زنبوروار خانه پر از انگبین کنی
خون تا به چند در دلم ای نازنین کنی؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.