از غم خال لب تو گوشه نشینم
فارغ از ابنای ملک روی زمینم
تا تو گذر میکنی بگوشهنشینان
فخر همین بس مرا که گوشهنشینم
کوی توام به بود ز جنت فردا
زانکه من امروز در بهشت برینم
تا بمن ای شوخ زلف و رخ بنمودی
بیخبر از شرح کفر و غصهٔ دینم
شکری افشان که در وجود دهانت
من متحیر میان شک و یقینم
دل بغمت بستم و ز غیر تو رستم
شادیم این بس که با غم تو قرینم
ملک سلیمان نخواهم و حشم او
تا نکند اهرمن طمع به نگینم
همچو صغیرم غلام شاه ولایت
داغ غلامی اوست نقش جبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.