عمریست که در هجران میسوزم و میسازم
با این غم بی پایان میسوزم و میسازم
در بزم فراق ای دوست شب تا بسحر دایم
چون شمع سرشک افشان میسوزم و میسازم
بی روی تو شد عالم زندان بلا بر من
با محنت ا ین زندان میسوزم و میسازم
پویای ره کویت جویای گل رویت
با خار در این بستان میسوزم و میسازم
حرمان وصال تو آتش زده بر جانم
با آتش این حرمان میسوزم و میسازم
از طعن رقیب آذر دارم بجگراما
با سرزنش عدوان میسوزم و میسازم
مانند صغیر از دل آهم شرر انگیزد
با این نفس سوزان میسوزم و میسازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.