دل مسوزان که ز هر دل بخدا راهی هست
هر که را هیچ بکف نیست بدل آهی هست
منع مجنون نتوان کرد ز بی سامانی
کش بصحرای جنون خیمه و خرگاهی هست
حذر از دشمنی نفس نه بدخواهی غیر
بتر از نفس کجا دشمن و بدخواهی هست
مرغ دل چون بسلامت رود از وادی عشق
که بهر گوشه کماندار و کمین گاهی هست
ایکه ره میزندت جلوهٔ یوسف ذقنان
دیده بگشای که در هر قدمت چاهی هست
باید از خاک رهش دیدهٔ جان روشن کرد
هر که را دیدهٔ روشن دل آگاهی هست
از دل خویش بجو حال دل دوست صغیر
کز دل دوست نهانی بدلت راهی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.