تشبیه جمال تو به خورشید روا نیست
این رتبه بلی در خور هر بی سر و پا نیست
گو تا نزند دم دگر از عشق و ارادت
آن را که بپایت سر تسلیم و رضا نیست
از دوست اگر نوش ببینند و اگر نیش
رندان جهان را بزبان چون و چرا نیست
از جور تو میسوزم و میسازم و شادم
چون جور و جفای تو بجز مهر و وفا نیست
با باد صبا چون بتو پیغام فرستم
آنجا که توئی رهگذر باد صبا نیست
هر طایفه را روی نیاز است به سوئی
ما را بجز ابروی تو محراب دعا نیست
غیر از تو مرا نیست بخاطر ولی افسوس
یادی نکنی از من و این از تو روا نیست
پیوسته صغیر است بدرگاه تو نالان
جز این بدر شاه بلی رسم گدا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و ارادت عمیق شاعر به محبوبش میپردازد و تأکید میکند که برای او، هیچچیز به اندازه محبوب اهمیت ندارد. شاعر اعتراف میکند که محبت و وفای محبوب در کنار جفا و سختیهایش برای او قابل تحمل است. او همچنین به عدم امکان مقایسه جمال محبوب با خورشید اشاره میکند و میگوید که هیچ نیازی جز ابروی محبوب ندارد. در نهایت، شاعر خواستار یادآوری از سوی محبوب است و احساس میکند که بدون عشق او، هیچ چیز برایش معنا ندارد.
هوش مصنوعی: تشبیه زیبایی تو به خورشید نادرست است؛ زیرا این مقام و مرتبه، شایستهی هر کسی نیست.
هوش مصنوعی: بگو تا زمانی که از عشق و محبت سخن نگوید، آن کسی که به پای تو سر تسلیم و راضی نیست، لایق محبت و ارادت نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر دوستان از شراب بنوشند یا از نیش و زخمها و دردها صحبت کنند، زاهدان و رندان دنیا دربارهٔ آن چیزی نمیگویند و به هیچ دلیلی اعتراض نمیکنند.
هوش مصنوعی: از سختیها و ظلمهای تو رنج میبرم، اما با وجود این درد، زندگیام را ادامه میدهم و خوشحالم. زیرا در رفتار تو جز محبت و وفا چیز دیگری نمیبینم.
هوش مصنوعی: با باد صبا پیغام میفرستم، اما جایی که تو هستی، آنجا دیگر باد صبا نیست.
هوش مصنوعی: هر گروهی به سمت خاصی نیاز دارد، اما ما جز ابرویت، هیچ محراب دعا و تکیهگاهی نداریم.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو برای من با ارزش نیست، اما متأسفم که تو به یاد من نیستی و این رفتار از تو جایز نیست.
هوش مصنوعی: همواره کسانی که در حرم تو هستند، با زاری و اندوه به تو روی میآورند و تنها اینگونه نیست که در برابر شاهان، رسم گدایی به این شکل باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.