گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست

ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست

خم زلف تو مگر جای غریبان باشد

که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست

گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت

ای که کوی تو منی و دهنت زمزم ماست

گفتمش زلزله شهر خطا بهر چه بود

گفت از جنبش گیسوی خم اندر خم ماست

راز ما باد صبا برد بهر شهر و دیار

ما در این فکر که این بی سر و پا محرم ماست

با نسیم سحری قصه کن آغاز صغیر

قاصد خوشخبر و پیک نکومقدم ماست