گنجور

 
صغیر اصفهانی

چنانکه میشود از نور خور جهان روشن

شود ز نام علی قلب دوستان روشن

چراغ بزم جهان روی مرتضی است بلی

بود بنوروی این تیره خاکدان روشن

بلامکان ز مکان رفت چون رسول خدای

بدید از رخ او بزم لامکان روشن

بیان روشن او میکند ز اهل خرد

ضمیر روشن و دل روشن و روان روشن

از آنچراغ که از برق تیغ خود افروخت

نمود تا بابد راه انس و جان روشن

کجا ز ظلمت حیرت رهد کسی که نکرد

چراغ مهر علی را به بزم جان روشن

کند ز خاک درش کسب فیض و گیرد نور

بهر صباح که میگردد آسمان روشن

بجوی خاک ره دوستان مخلص او

مگر که چشم خرد را کنی بآن روشن

بگو محب ورا غم مخور ز ظلمت قبر

که هست خانهٔ گور تو جاودان روشن

کسی که شمع صفت سوزد از غم عشقش

چه بزم‌ها کند از شعلهٔ زبان روشن

صغیر بندهٔ عشق علی و آل علیست

شود حقیقت گوینده از بیان روشن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode