چنانکه میشود از نور خور جهان روشن
شود ز نام علی قلب دوستان روشن
چراغ بزم جهان روی مرتضی است بلی
بود بنوروی این تیره خاکدان روشن
بلامکان ز مکان رفت چون رسول خدای
بدید از رخ او بزم لامکان روشن
بیان روشن او میکند ز اهل خرد
ضمیر روشن و دل روشن و روان روشن
از آنچراغ که از برق تیغ خود افروخت
نمود تا بابد راه انس و جان روشن
کجا ز ظلمت حیرت رهد کسی که نکرد
چراغ مهر علی را به بزم جان روشن
کند ز خاک درش کسب فیض و گیرد نور
بهر صباح که میگردد آسمان روشن
بجوی خاک ره دوستان مخلص او
مگر که چشم خرد را کنی بآن روشن
بگو محب ورا غم مخور ز ظلمت قبر
که هست خانهٔ گور تو جاودان روشن
کسی که شمع صفت سوزد از غم عشقش
چه بزمها کند از شعلهٔ زبان روشن
صغیر بندهٔ عشق علی و آل علیست
شود حقیقت گوینده از بیان روشن