گنجور

 
صفی علیشاه

از دواها حاصل‌ و قصدت‌ شفاست‌

اسم‌ را گفتند زین‌ معنی‌ دواست‌

هر دوایی‌ را جدا خاصیتی‌ است‌

جز شفا مقصود لیک‌ از جمله‌ نیست‌

گر شفا یابی‌ ز علت‌ ای پسر

در تو می ‌دان کآن دوا کرده اثر

ذکر قلبت‌ چون دوا نوشیدن است‌

بر علاج درد خود کوشیدن است‌

ذکر تو وقتی‌ شود ذکر ای کیا

که‌ به‌ کلی‌ یابی‌ از علّت‌ شفا

ذکر تو تا تو علیلی‌ هست‌ اسم‌

اسم‌ باشد گنج‌ ذکرت‌ را طلسم‌

پس‌ یقین‌ شد اینکه‌ نام حق‌ دواست‌

ذکر نامش‌ مُشفی‌ رنج‌ و عناست‌

نام او را چون دهی‌ در دل تو جا

اندک اندک یابی‌ از علّت‌ شفا

چون به‌ کلی‌ از تو شد رفع‌ الَم‌

عین‌ اسمت‌ شد مسمی‌ لاجرم

اندر اینجا ذکر، ذکر اکبر است‌

پس‌ صلاة و ذکر مطلق‌ حیدر است‌

این‌ صلاة ما، سلوک ره بود

ذکر اکبر عین‌ ذات‌ ﷲ بود

مرتضی‌(ع) فرمود زین‌ رو ای حکیم‌

نقطه‌ام من‌، هم‌ صراط مستقیم‌

نزد اهل‌ عشق‌ و اصحاب‌ صدور

در حقیقت‌ هم‌ نمازم، هم‌ حضور

مر تو را تا در رهی‌ تو از جهات‌

هم‌ صراط مستقیمم‌، هم‌ صلاة

من‌ صلاتم‌ من‌ رهم‌ تا در رهی‌

نقطه‌ ام چون گشت‌ راهت‌ منتهی‌

تا تو در راهی‌ به‌ راهت‌ یاورم

در مقام نقطه‌ ذکر اکبرم

هر مقامی‌ کآن تو را منزل شود

مشکلاتت‌ از من‌ آنجا حل‌ شود

نیست‌ خالی‌ جایی‌ از جان و تنم‌

رهبر و ره، منزل و مقصد منم‌

پس‌ حقیقت‌ اول و آخر علی‌ است‌

بدو و ختم‌ و باطن‌ و ظاهر علی‌ است‌

چون به‌ ظاهر بنگری او رهنماست‌

باطناً خود رهبر و خود راه ماست‌

هر کجا منزل کنی‌ منزلگه‌ اوست‌

هم‌ به‌ مقصد چون رسی‌ ذات‌ ﷲ اوست‌

در مقام جسم‌،عبدِ مسترق

کامل‌ اندر بندگی‌ ذات‌ حق‌

در مقام جسم‌ بر ما رهنماست‌

بگذری چو از جسم‌ عین‌ راه ماست‌

گرچه‌ ذاتش‌ هست‌ مطلق‌ از قیود

هم‌ تعیّن‌ اوست‌ لیکن‌ هم‌ وجود