گنجور

 
صفی علیشاه

یا حسین‌(ع) ای سامع‌ الدعوات‌ ما

ای جنابت‌ قاضی‌ الحاجات‌ ما

گرچه‌ آگاهی‌ ز حاجات‌ همه‌

واقفی‌ از قلب‌ و نیّات‌ همه‌

نیست‌ حاجت‌ پیشت‌ اظهار سؤال

خود تو دانی‌ حاجت‌ ما بی‌ مقال

لیک‌ چون گفتی‌ تو ادعونی‌ بها

رد امرت‌ نیست‌ حد ما شها

پس‌ به‌ درگاهت‌ کنم‌ روی نیاز

با تو گویم‌ فاش، دارم آنچه‌ راز

گرچه‌ از بسیاری جرم و خطا

بر جنابت‌ نیستم‌ روی دعا

لیک‌ هستی‌ چون تو غفار الذنوب‌

عالِم‌ الاسرار و ستّار العیوب

خاصه‌ ستّار عیوب‌ بنده ات‌

سر به‌ پیش‌ از جرم خویش‌ افکنده ات‌

اولین‌ خلعت‌ که‌ از لطفت‌ سزاست‌

بندة مداح را عفوِ خطاست‌

گرچه‌ جرم من‌ نبود از اختیار

بل‌ مقدر بود و بر پا رفت‌ خار

لیک‌ این‌ نی‌ شرط عجز و بندگی‌ است‌

که‌ عیان گویم‌ گناه از بنده نیست‌

ظاهر و باطن‌ تو دانی‌ و صفی‌

زآنچه‌ بر وی رفت‌ پیدا و خفی‌

زآنچه‌ کردم بر من‌ از رحمت‌ مگیر

توبه‌ آوردم تو شو توبه‌ پذیر

جمله‌ حاجاتم‌ تو دانی‌ بی‌ سؤال

نیست‌ حاجت‌ بر کریمان عرض حال

خاصه‌ چون من‌ مجرمی‌ با خوف‌ و بیم‌

خاصه‌ چون تو شاه رحمن‌ و رحیم‌

گر بخوانی‌، ور برانی‌ از درم

باز بر درگاه خود، بینی‌ سرم

گرچه‌ شأنت‌ برتر است‌ از هر ثنا

نیست‌ نعتت‌ حد هر گیج‌ و گدا

گر دهی‌ توفیق‌ تا سازم رقم‌

حال عشاق تو را نعم‌ النعم‌