گنجور

 
صفی علیشاه

گوش جان را دار حاضر ای حکیم‌

بهر تحقیق‌ صراط المستقیم‌

گفته‌ بودم پیش‌ از اینت‌ مختصر

شرح آن اجمال را بشنو دگر

هست‌ ما را تا به‌ حق‌ راهی‌ دقیق‌

رهنمای ما بر آن پیر طریق‌

گفت‌ حیدر پیشوای سلسله‌

آن صراط المستقیمم من‌ هله‌

هر که‌ فانی‌ در ولای مرتضی‌(ع) است‌

خود ره و خود مقصد و خود رهنماست‌

این‌ صراط ما که‌ گفتم‌ ای حکیم‌

هندسیَّش‌ خواند خط‌ مستقیم‌

نزد اقلیدس که‌ گفت‌ او شرح خط‌

خط‌ ندارد عرض و شد طول فقط‌

گرچه‌ خط‌ را نیست‌ عرض از روی فرض

منحنی‌ چون گشت‌ یابد وصف‌ عرض

خط‌ ما چون گشت‌ عدل و مستقیم‌

عرض را مایل‌ نگردد، ای حکیم‌

خط‌ که‌ عدل و مستقیم‌ از انحناست‌

نه‌ به‌ سوی چپ شود مایل‌ نه‌ راست‌

خط‌ عدل و منحنی‌ باز ای عمو

منتهی‌ گردد به‌ سوی نقطه‌ او

نقطه‌ کآن خط‌ راست‌ عین‌ انتها

هست‌ بیرون ز استقامت‌ و انحناء

سالکان را منزل جمع‌ فقط‌

نقطه‌ باشد چون رسد بر نقطه‌ خط‌

تا به‌ نقطه‌ سالکی‌ نا واصل‌ است‌

اعوجاج و استواء را قابل‌ است‌

استوایش‌ طی‌ نمودن راه خط‌

منحرف‌ ناگشتن‌ از حد وسط‌

اعوجاجش‌ چیست‌ مرد ره سپار؟

گاه رفتن‌ بر یمین‌ و گه‌ بر یسار

چون ز خط‌ شد منحرف‌ معوج بود

ز استقامت‌ جان او خارج بود

جبر و تفویض‌ اعوجاج از راه ماست‌

امر مابین‌ دو امر آن استواست‌

خط‌ ما چون شد به‌ نقطه‌ متّصل‌

اعوجاج و استواء کو ای دو دل

جبر و تفویض‌ آن یسار است و یمین‌

همچنین‌ تشبیه‌ و تعطیل‌ ای امین‌

لاجرم جعفر(ع) امام دین‌ پناه

این چنین‌ فرمود با اصحاب‌ راه

که‌ بود ما بین‌ جبر و اختیار

راه این‌ هر دو یمین‌ است‌ و یسار

راه ما پس‌ گشت‌ خط‌ مستقیم‌

وآنکه‌ در راه است‌ ای مرد حکیم‌

تا که‌ در ره مستقیم‌ و مستوی است‌

با یمین‌ و با یسارش کار نیست‌

منحرف‌ چون گشت‌ از ره معوج است‌

وز طریق‌ اعتدال او خارج است‌

اعوجاجش‌ آن علو است‌ و قصور

واستوایش‌ الوسط‌ خیر الامور

از وسط‌ چون گشت‌ مایل‌ بر یمین‌

غالی ‌اش خوانند ارباب‌ یقین‌

وز وسط‌ چون بر یسار آمد فرود

تالی‌ اش خوانند اصحاب‌ شهود

کرد چون میل‌ او ز خط‌ معتدل

غالی‌ و تالیش‌ دانند اهل‌ دل