گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

مٰا جَعَلَ اَللّٰهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لاٰ سٰائِبَةٍ وَ لاٰ وَصِیلَةٍ وَ لاٰ حٰامٍ وَ لٰکِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ (۱۰۳) وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا إِلیٰ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ إِلَی اَلرَّسُولِ قٰالُوا حَسْبُنٰا مٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ (۱۰۴) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَیْتُمْ إِلَی اَللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۰۵) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا شَهٰادَةُ بَیْنِکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ حِینَ اَلْوَصِیَّةِ اِثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَأَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةُ اَلْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمٰا مِنْ بَعْدِ اَلصَّلاٰةِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ إِنِ اِرْتَبْتُمْ لاٰ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ وَ لاٰ نَکْتُمُ شَهٰادَةَ اَللّٰهِ إِنّٰا إِذاً لَمِنَ اَلْآثِمِینَ (۱۰۶) فَإِنْ عُثِرَ عَلیٰ أَنَّهُمَا اِسْتَحَقّٰا إِثْماً فَآخَرٰانِ‌ یَقُومٰانِ مَقٰامَهُمٰا مِنَ اَلَّذِینَ اِسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ اَلْأَوْلَیٰانِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ لَشَهٰادَتُنٰا أَحَقُّ مِنْ شَهٰادَتِهِمٰا وَ مَا اِعْتَدَیْنٰا إِنّٰا إِذاً لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (۱۰۷) ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهٰادَةِ عَلیٰ وَجْهِهٰا أَوْ یَخٰافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمٰانٌ بَعْدَ أَیْمٰانِهِمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِسْمَعُوا وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ (۱۰۸) یَوْمَ یَجْمَعُ اَللّٰهُ اَلرُّسُلَ فَیَقُولُ مٰا ذٰا أُجِبْتُمْ قٰالُوا لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (۱۰۹)

نگردانید خدا هیچ بحیرۀ و نه سائبه و نه وصیله و نه حامی و لیکن آنان که کافر شدند افترا می‌کنند بر خدا دروغ را و بیشترین ایشان در نمی‌یابند بعقل (۱۰۳) و چون گفته شود مر ایشان را بیائید بسوی آنچه فرستاد خدا و بسوی رسول گویند بس است ما را آنچه یافتیم بر آن پدران خود را و اگر چه باشد پدرانشان که ندانند چیزی را و راه نیابند (۱۰۴) ای آن کسانی که گرویدید بر شماست نفسهای شما زیان نمی‌کند شما را آنکه گمراه شد چون هدایت یابید بسوی خداست بازگشت شما همه پس خبر می‌دهد شما را آنچه بودید که می‌کردید (۱۰۵) ای آن کسانی که گرویدید گواهی میانتان چون حاضر شود یکی از شما را مرگ هنگام وصیت کردن دو کس صاحبان عدالت باید از شما یا دو تای دیگر از جز شما اگر شما سفر کردید در زمین پس رسید شما را حادثه مرگ باز می‌دارید آن دو را بعد از نماز پس سوگند می‌خورند بخدا اگر شکی بهم رسانیده باشید که نگرفته‌ایم بآن بهایی را و اگر چه باشد صاحب قرابت و نپوشیده‌ایم گواهی خدا را بدرستی که ما آن‌گاه هر آینه از بدکاران باشیم (۱۰۶) پس اگر اطلاع یافته شد بر آنکه آن دو مستحق شدند بدی را پس دو تا دیگر برمیخیزند بجای آن دو تا از آنان که مستحق شده بر ایشان که آن دو اولایند پس قسم می‌خورند بخدا که هر آینه گواهی ما سزاوارتر است از گواهی آن دو و تعدی نکرده‌ایم بدرستی که ما آن‌گاه باشیم از ستمکاران (۱۰۷) آن نزدیکتر است بآنکه بیارند گواهی را بر وجهش یا بترسند که رد کرده شود سوگندهایی بعد از سوگندهاشان و بترسید از خدا و بشنوید و خدا هدایت نمی‌کند گروه فاسقان را (۱۰۸) روزی که جمع می‌کند خدا رسولان را پس می‌گوید چه چیز اجابت کرده شدید گویند نیست دانشی از برای ما بدرستی که تویی دانای نهانیها (۱۰۹)

حق نفرمود از بَحیره هیچ چیز

ناقۀ بشکافته گوش از تمیز

سآئبه هم با وصیله یا که حام

که بُد اندر جاهلیّت رسم عام

حق نفرموده است تعیین این چهار

بلکه خود کردند جهال اختیار

بود رسم جاهلیّت اینکه چون

ناقه زادی پنج بطن از آزمون

گر مذکر بود بطن پنجمین

گوش او بشکافتند از رسم دین

ز انتفاعش چشم بر می داشتند

وز علف دورش نمی بگذاشتند

هر کسش می خواند بهتر میمنت

مر بَحِیره، سَآئِبَه در ناحیت

گوسفندی هفت بطن ار زاد هم

گر که اُنثی بود آن آخر شکم

این است میگفتند از ما یک دله

سرش میدادند وآنگه در گله

ور که بُد نر ذبح کردندش که این

هست مخصوص خدایان بالیقین

ور یکی نر بود و دیگر ماده باز

نر نمی کشتند بهر امتیاز

پس بگفتند از ره آئین و کیش

بر برادر وصل گشت این ماده میش

هر کسی خواندش وَصیله در سخن

شیر او را مرد می خوردی نه زن

همچنین فحلی که ده سال تمام

ناقه زو آبست شد خواندیش حام

پشت خود را گشته یعنی حامی او

در تیّمن بود فحلی نامی او

جمله بود اینها ز جُهال ابتداع

نز کتاب و از نبیّی انتزاع

لیک آنها کز غلط کافر شدند

افتراء بر حق ببستند و زدند

نسبت تحریم اینها بر خدا

میدهند از راه کذب و اجترا

اکثری زآنها ندارند آن خرد

گمرهی تا باز دانند از رشد

یا که احکام الهی را تمام

باز دانند از حلال و از حرام

عقل خود را می نفرمایند کار

بهر تحقیق نکونامی ز عار

چونکه می گویندشان کآیید شاد

سوی آنچه آمد از حق بر عباد

هم به سوی آن رسولش تا تمام

گوید او حکم حلال و هم حرام

حَسبُنَا گویند یعنی بس بود

یافتیم آنچه از پدرها در سند

میبود آیا بس آن چیزی که هست

از پدرهاشان ز نادانی به دست

آن پدرهاشان که نادان بوده اند

راه بر لَایَهتَدُون پیموده اند

بر شما باد ای گروه مؤمنان

حفظ نفس خود کز او ناید زیان

ملتزم یعنی شویدش بر صلاح

هر که خواهد کو بود دور از فلاح

گمرهیِ دیگران بهر شما

کی زیانی وارد آرد برملا

خویش دارید از ضلال اعنی نگاه

چون شما خود یافته باشید راه

سوی حق گردید راجع سر به سر

از عمل هاتان کند پس حق خبر

یعنی از وعد و وعید آگه شوید

مطلع از امر و نهی آنگه شوید

مسلمی بهر تجارت و انتظام

با دو تن رفت از نصاری سوی شام

مُرد و اموالش سوی اهل و عیال

باز بُردند آن دو ترسا بی سؤال

خود بر ایشان چون وصیّت کرده بود

که رسانند آن بر اولادش به زود

وآن یکی ظرفی که بود از نقره بس

می ندادند آن دو خائن باز پس

ثبت مال خود ز حزمی بانشان

کرده بود اندر رخوت خود نهان

چون رخوتش سر به سر کردند باز

آمد آن صورت به دست از امتیاز

چون ندیدند آن اِنای آنجا، بجا

خواستند از همرهان کردند اِبا

رفت آن دعوی به دربار رسول

یافت اندر ساعت این آیت نزول

کز گواهان ای گروه مؤمنان

در وصیّت آورید اندر میان

از شما حاضر یکی چون شد به موت

بی وصیّت نیست نیک ار گشت فوت

پس به هنگام وصیّت مُرد و مَرد

عادل و منصف گوه بایست کرد

از اقارب وز مسلمانان اگر

نیست کس، آرید از خلق دگر

غَیرِ کُم یعنی ز غیر دین خود

مر گواه آرید بر بالین خود

گر کنید اندر زمین وقتی سفر

پس رسد پیک اجل ناگه به سر

یعنی آید مر شما را وقت مرگ

وز درخت عمر ریزد بار و برگ

پس دو شاهد از مسلمان یا ز غیر

آورید اندر وصیّت، وین است خیر

در گواهی ور که باشند آن شهود

متهم بر اِستمی اندر نمود

حبسشان سازید تا بعد از صلات

یعنی اندر وقت اجماع ثقات

پس به حق بدهید ایشان را قسم

گر که در ریبید ز ایشان بر ستم

خود به مضمون بِهِ لَانَشْتَری

ظاهر خویش از دغل سازد بری

نکنم اعنی دین مبدل بر ثمن

بر دروغی تا خورم سوگند من

گرچه ذا قربی بود مشهود لَه

ما گواهی را نپوشیم از گنه

ور شهادت را بپوشیم از یقین

آن زمان باشیم ما از آثِمِین

نیست یعنی از طمع سوگند ما

بهر خود یا بهر هم پیوند ما

یافت از حق چونکه این آیت نزول

داد سوگند آن دو تن را پس رسول

بعد از آنکه منقطع آن حرف شد

پیش آنها آشکار آن ظرف شد

باز بگرفتند از سر قال و قیل

با تمیم و با عُدی، آل بدیل

مدعی گشتند کآن را ما به سیم

از بدیل از پیشتر بخریده ایم

چونکه ما را حجتی در کف نبود

زآن نکردیم اعتراف آن را به زود

باز کردند آن به پیغمبر رجوع

آمد این آیت به هنگام وقوع

پس اگر معلوم شد کآن دو گواه

کسب کرد استند فعلی بر گناه

کرده اند اعنی خیانت اندر آن

پس دو تن خیزند باز از شاهدان

جای دو خائن ز قوم مستمند

که بر ایشان گشته وارد آن گزند

أولَیَان وصف است بهر الَّذِین

بر عَلَیهِم استَحَق باشد معین

یعنی آنها کاقدمند و هم احق

بر بدیل از الَّذِینَ استَحَقَّ

حاصل این کز قوم میّت هم دو تن

مر گواه آیند اندر انجمن

پس خورند ایشان قسم بر ماصَدَق

بر شهادت اینکه ما باشیم احق

ما گواهیم اینکه باشند آن دو کس

در گواهی خائن و صاحب هوس

مَا اعتَدینَآ یعنی از اندازه ما

نگذریم اندر گواهی تازه ما

ور نه باشیم از ستمکاران یقین

چون رسد پاداش ظالم یوم دین

بر دو تن پس یافت سوگند اختصاص

زآن دو تن می بود یک تن عمرو عاص

آن اِنا پس گشت بعد از قال و قیل

منتقل زآن دو به وارث بدیل

اینکه شد مذکور حکم اقرب است

هم به یَأتُواْ بِالشَّهَادَه انسب است

اقرب اعنی زآنکه بفزاید ستم

بر وصییّن ار که برگردد قسم

بودشان ترس از تمیم و از عُدی

که به حلف آیند هم باز از بدی

از خدا ترسید و امرش بشنوید

فاسق است آن کو ز امرش سر کشید

راه ننماید خدا بر فاسقان

کز یمین کذب می جویند امان

۱۰۹ اندر آن روزی که جمع آرد تمام

حق تعالی انبیاء را در مقام

پس به دعوت گوید ایشان را که هم

چون اجابت کرده گشتید از امم

دعوت اعنی چون نمودید از عباد

در ره توحید و آئین رشاد

از شما کردند اجابت بر چه چیز

وین بود توبیخ گر داری تمیز

تا که بر ماذَآ أجِبتُم انبیاء

شاهد امّت بوند اندر جزاء

انبیاء گویند لَا عِلْم َ لَنآ

خود تو علام الغیوبی در خفا