گنجور

 
صفی علیشاه

إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ اُذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلیٰ وٰالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ تُکَلِّمُ اَلنّٰاسَ فِی اَلْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ اَلطِّینِ کَهَیْئَةِ اَلطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهٰا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ اَلْمَوْتیٰ بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (۱۱۰) وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی اَلْحَوٰارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قٰالُوا آمَنّٰا وَ اِشْهَدْ بِأَنَّنٰا مُسْلِمُونَ (۱۱۱) إِذْ قٰالَ اَلْحَوٰارِیُّونَ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنٰا مٰائِدَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ قٰالَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۱۲) قٰالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهٰا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنٰا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنٰا وَ نَکُونَ عَلَیْهٰا مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (۱۱۳) قٰالَ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ اَللّٰهُمَّ رَبَّنٰا أَنْزِلْ عَلَیْنٰا مٰائِدَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ تَکُونُ لَنٰا عِیداً لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا وَ آیَةً مِنْکَ وَ اُرْزُقْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (۱۱۴) قٰالَ اَللّٰهُ إِنِّی مُنَزِّلُهٰا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (۱۱۵) وَ إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اِتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ‌ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قٰالَ سُبْحٰانَکَ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِی وَ لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (۱۱۶) مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مٰا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّٰا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ اَلرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ (۱۱۷) إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبٰادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (۱۱۸) قٰالَ اَللّٰهُ هٰذٰا یَوْمُ یَنْفَعُ اَلصّٰادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (۱۱۹) لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۲۰)

چون گفت خدای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا بر تو و بر مادرت وقتی که نیرو دادم ترا بروح پاکی سخن می‌کردی با مردمان در گهواره و دو مویی و وقتی که آموختم ترا کتاب و حکمت و توریة و انجیل و هنگامی که می‌ساختی از گل چون شکل مرغی برخصت من پس می‌دمیدی در آن پس می‌شد مرغی باذن من و به می‌گردانیدی کور مادرزاد را و پیس را بفرمان من و وقتی که بیرون می‌آوردی مردگان را باذن من و آن‌گاه که باز داشتم بنی اسرائیل را از تو وقتی که آمدی ایشان را بحجتها پس گفت آنان که کافر شدند از ایشان نیست این مگر جادوی آشکار (۱۱۰) و هنگامی که وحی فرستادم بحواریان که بگروید بمن و برسول من گفتند ایمان آوردیم و گواه باش بآنکه ما منقادانیم (۱۱۱) هنگامی که گفتند حواریان ای عیسی پسر مریم آیا می‌تواند پروردگارت که فرود آورد بر ما خوانی آراسته از آسمان گفت بترسید از خدا اگر هستید گروندگان (۱۱۲) گفتند می‌خواهیم که بخوریم از آن و بیارامد دلهای ما و بدانیم ما که بتحقیق راست گفتی بما و باشیم بر آن از گواهان (۱۱۳) گفت عیسی پسر مریم بار خدایا ای پروردگار ما فرست بر ما خوانی آراسته از آسمان که بوده باشد برای ما عیدی از برای اول ما و آخر ما و نشانی از تو و روزی ده ما را و تویی بهترین روزی‌دهندگان (۱۱۴) گفت خدا بدرستی که من فرو فرستنده‌ام آن را بر شما پس هر که کافر می‌شود پس از آن از شما پس بدرستی که من عذاب می‌کنم او را شکنجه که عذاب نمی‌کنم بان احدی از جهانیان را (۱۱۵) و هنگامی که گفت خدا ای عیسی پسر مریم آیا تو گفته مر مردمان را که فراگیرید مر او مادرم را دو خدا از غیر خدا گفت منزهی تو نه سزد مرا که بگویم آنچه نیست مرا سزاوار اگر هستم که گفته‌ام آن را پس بحقیقت دانسته آن را می‌دانی آنچه در ضمیر منست و نمی‌دانم من آنچه در نفس تو است بدرستی که تو تویی دانای نهانیها (۱۱۶) نگفته‌ام مر ایشان را مگر آنچه فرمودی مرا بآن که بپرستید خدا را که پروردگار من و شماست و بودم بر ایشان گواه ما دام که بودم در میان ایشان پس چون برداری مرا هستی و نگهبان بر ایشان و تو بر همه چیز گواهی (۱۱۷) اگر عذاب کنی ایشان را پس ایشان بندگان تواند و اگر بیامرزی ایشان را پس بدرستی که تو تویی غالب درست کردار (۱۱۸) گفت خدا این روزیست سود بخشد راست‌گویان را راست گفتن ایشان مر ایشان‌راست بهشتهایی که می‌رود از زیر آنها نهرها جاودانیان در آن پیوسته راضی شد خدا از ایشان و خوشنود شدند از او آنست کامیابی بزرگ (۱۱۹) مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست و او بر همه چیز تواناست (۱۲۰)

آن زمان که حضرت ربّ العباد

گوید ای عیسی ابن مریم کن به یاد

نعمتی کآن بر تو و بر مادرت

دادم و کردم مؤید دیگرت

هم به روح القدس جستی فرّ و نام

تا سخن در مهد گفتی با انام

آن چنان گفتی سخن در مهد سهل

که کند دانا سخن در سن کهل

در طفولیّت تو را عقل و کمال

بُد چنان کاندر کهولت بی سؤال

هم در آن سِنَّت کتاب آموختم

همچنین تورات و انجیل و حکم

وآنکه سازی شکل مرغان را ز گِل

پس دمی در وی تو نفخ ای زنده دل

تا به اذنم زنده و پرّان شد او

أکْمَه و أبرَص هم از نفخت نکو

وآنکه آوردی برون از قبرها

مردگان را زنده ز اعجاز و نما

وآنکه از تو شرّ اسرائیلیان

هم کفایت کردم اندر آن زمان

که به ایشان آمدی با بیّنات

گفت آن کو گشت کافر زآن عصات

این نباشد غیر سحری آشکار

کو به ما آورده بهر اعتبار

وحی کردم بر حواری کز قبول

آورید ایمان به من، هم بر رسول

گفت امنَّا تو بر ما شو گواه

که امر را گردن نهادیم ای اِله

حال عیسی و حواریین به نام

ذکر شد در سورة عمران تمام

و ینکه گفتند آن حواریین به زود

میتواند ربّت ای عیسی نمود

مائده نازل به ما از آسمان

گفت عیسی در جواب تابعان

از خدا ترسید از اینسان سؤال

مؤمنید ار بر وی اندر هر کمال

هیچ دارید ار به قدرت باورش

هم یقین بر صحت پیغمبرش

گفت این پرسش نبود از شک و ریب

لیک می خواهیم خورد از خوان غیب

تا که گردد مطمئن دلهای ما

در مقام نَعلَم َ أنْ صَدَقتَنَا

زآنچه گفتی هر چه من با مادرم

از خدا خواهم دهد در محضرم

هم بر آن باشیم ما از شاهدان

گر کسی خواهد گواهی بالعیان

بر تو باشیم از گواهان بصر

نی که ز اهل سمع و اقوال و خبر

مر گواهی از طریق استماع

میفزاید جمله بر ریب و صُداع

گفت عیسی ابن مریم کای خدا

مائده بفرست ما را از سما

چون تویی پروردگار ما عیان

مائده بفرست هم ما را به خوان

تا که آن خوان باشد از تأیید ما

اول و آخر به گیتی عید ما

اول اعنی زین زمان تا رستخیز

وآخر اعنی تابعان کآیند نیز

گشت در یکشنبه نازل مائده

زآن به ترسا عید آن روز آمده

عید یعنی عود بر چیزی که آن

بس بود ممدوح نزد مردمان

آن نصاری چونکه آمد مائده

ساجد و شاکر شدند از فائده

در عبادتخانه بهر بندگی

مجتمع گشتند با شرمندگی

می کنند آن روز را در هفته عید

بر عبادت عود سازند از نوید

گفت زآن رو تا کنیم آن روز را

عید خرم نعمت فیروز را

عید باشد بر من و بر قوم من

اول و آخر ز جمله مرد و زن

آیتی ّ و رزقی آن باشد چنین

از تو بر ما اَنْت خَیرُ الرَّازِقِین

گفت حق من می فرستم بر شما

این چنین خوانی ز فضل و اجتبا

پس هر آن کس گشت کافر بعد از آن

میکنم او را عذاب و امتحان

آن عذابی کاهل عالم را یکی

بر چنان رنجی نگیرم بی شکی

تا چهل روز از سماء آمد به غیب

خوان غیبی بر رسول منتجب

پس به عیسی امر شد کآن خوان و نان

بر فقیران ده نه صاحب مکنتان

اغنیاء کردند شک در مائده

کاین بود جادو و بس بی فایده

مسخ پس گشتند جمعی زآن گروه

همچو خنزیران دوان در دشت و کوه

بس شکال آید در این بر ناسپاس

کی نماید مسخ کس خلاّق ناس

صوفیان گویند نبود مائده

از خدا جز واردات زائده

که رسد بر سالکان ره مدام

هر کجا بر قدر و اندازة مقام

وآن جماعت پیش از استعداد کار

میشدند از سرّ معنی خواستار

گفت عیسی اتَّقُو االله زین مقال

بر شما نبود زمان این سؤال

چون زمان آمد نباشد حاجتی

که بخواهید آن رسد بی محنتی

چون مُصر گشتند بر انزال آن

حق تعالی گفته سهل است این بیان

بهر ایشان لیک دارد بس خطر

کس نخواهد گشت بر وی مستقر

پس شود مستلزم ضعف و ضلال

جز کسی کو راست این ادراک و حال

بعد از آن حق بهر تنبیه و نشان

میکند توبیخ بر بی دانشان

گوید ای عیسی، تو گفتی هیچ گاه

مر مرا با مادرم گیرید اِله

ما اِلهینیم دون آن خدا

که بود زو عرش و مافیها بپا

گفت عیسی زآن تو بیرونی و پاک

کت بود ممکن به طاعت اشتراک

من نگویم آنچه نبود حق و راست

وآن ز چون من بنده ای بر ناسزاست

خود تو دانی گر من آن را گفته ام

یا که اندر نفس خود بنهفته ام

یعنی اندر قلب من کرده خطور

آنچه هست از ذات بیمثل تو دور

من ندانم وآنچه اندر نفس توست

از رموز علم و اسرار نخست

نیست قصد از نفس اینجا غیر ذات

که بر او باشد قوام ممکنات

خود تو دانی آنچه در ذات من است

کی مرا دانش به ذات ذوالمن است

بر ذواتی خود تو علام الغیوب

من نگفتم جز کلامی بر وجوب

آنچه بود، امر تو گفتم بر عباد

نی که حرفی گفته ام کم یا زیاد

بر پرستش آن نمایید اختیار

کوست بر ما و شما پروردگار

بودم ایشان را گواهی من به حال

هم به قول و فعل ز امر ذوالجلال

تا به مادامی که بودم بینشان

برگرفتی پس مرا بر آسمان

می بمیراندی و بردی بر سما

پس تو بودی خود ن گهبان قوم را

تو گواهی بر هر آن چیزی که هست

مطلع بر سرّ و جهر از فوق و پست

گر نمایی بندگانت را عذاب

بنده اند ایشان تو را در انتساب

ور بیامرزی هم از فضل عمیم

بندگان را خود عزیزی و حکیم

غالب اعنی بر ثوابی و عِقاب

وز حکیم است آنچه سر زد مستطاب

حق تعا لی گوید این روز از نمود

راستگویان را رساند نفع و سود

آنچه شد از راستی ز ایشان پدید

هم جزای راستی خواهند دید

هست آنها را که صدق آمد سرشت

در جزاء صد گونه بُستان و بهشت

که رود جوها ز زیرش هر طرف

یعنی از زیر درختان و غرف

جاودانند اندر آن بر یک نَسَق

حق از ایشان راضی و ایشان ز حق

این دخول اعنی بهشت پر نعیم

هست بهر آن کسان فوزی عظیم

مر خدا را باشد از وجه یقین

پادشاهیِ سماوات و زمین

وآنچه باشد این دو را اندر میان

او به هر چیزی است قادر بالعیان

قدرتی نی کاندر او باشد گزاف

یا که ضعف و عجز و فقدان و اختلاف

قدرتی کز وی شود شیء، کلّ شیء

عقل مبهوت از تواناییِ وی

ای توانا، ناتوانی را به دل

باز کن باب معانی متصل

کآورم تفسیر قرآن را به نظم

تا به آخر گر تو خواهی این است عزم

هر عمل کز غیب آید بر شهود

صحتش بر شرطها موقوف بود

اولین شرطش ارادة سرمد است

هم دگر تقدیر و علم ایزد است

پس فراهم کردن اسباب ها

تا گشاید از سببها، بابها

بس گشودی باب معنی بر ضمیر

علم و عقل و نطق دادی بر فقیر

از تو است اسباب و علم اندر امور

نیست از ما غیر فقدان و فتور

پس مبند آن در که بگشودی به ما

ای کثیر العفو سلطان هدی