گنجور

 
صفی علیشاه

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مٰا بَعُوضَةً فَمٰا فَوْقَهٰا فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مٰا ذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ اَلْفٰاسِقِینَ (۲۶)

بدرستی که خدا شرم نکند و باک نداد اینکه بزند داستان که باشد از پشه، پس آنچه برتر باشد پس اما آنان که گرویدند پس می‌دانند که آن کلام حق است از پروردگارشان و اما آنان که کافر شدند پس می‌گویند که چه چیز خواسته خدا باین داستانی را که گمراه کند بآن بسیاری را و راه نماید بآن بسیاری را و گمراه نکند بآن مگر تبه‌کاران را (۲۶)

زد به لَا یَستَحیی آن شاه اجل

بر بعوضه اهل دنیا را مثل

پس به مافوقش که آن بال بَق است

نیست ممنوع آن مثالی کز حق است

کافران گویند، زآن مقصود چیست؟

غیر دنیا و اهل آن مقصود نیست

یعنی این دنیا کم از بال بَق است

نزد حق، وآن کس که او اهل حق است

هست مغبون آنکه او بر بال بَق

قانع آمد، شد حسودِ اهل حق

گمرهان را زآن فزاید اشتباه

یافت زآن اهل هدایت انتباه

زآن یُضِلُّ گفت سلطان نصیر

بهر قومی هم به یَهدِی کثیر

زآن نشد گمره کس الاّ فاسقون

که بود آن قلب دونشان واژگون

فاسق از دنیا نگیرد جز وبال

هم فزایدشان ز قرآن بر ضلال

سرکش از رحمان و با شیطان خوشند

وز دم شیطانی اندر آتشند

شد صفات نفسشان غالب به قلب

گشتشان نور قبول از قلب سلب

بُعدشان بر بُعد از قرآن فزود

منظلم تر شد دل ظلمت نمود