گنجور

 
صفی علیشاه

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (۱۶۰) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (۱۶۱) خٰالِدِینَ فِیهٰا لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (۱۶۲)

مگر آنان که توبه کردند و بسامان آوردند و بیان کردند پس آن گروه را توبه می‌پذیرم بر ایشان و منم توبه‌پذیر بخشاینده (۱۶۰) بدرستی که آنها که کافر شدند و مردند و ایشان کافران بودند آنهایند که بر ایشان است لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همگی (۱۶۱) جاویدان در آن سبک نمی‌شود از ایشان عذاب و نه ایشان مهلت داده می‌شوند (۱۶۲)

غیر آنها که به حق تائب شدند

بر هوای نفس دون غالب شدند

حق نمود اصلاح جان و مالشان

بر صلاح آورد از اقبالشان

تا کنند اصلاح کار ماخَلَق

بر بیان آرند احسان های حق

پس بر ایشانیم ما توبه پذیر

کشف گردد پرده هاشان از ضمیر

توبه باشد بر جناب حق ایاب

چونکه برگردد شود رفع حجاب

هر که برگردد به خود راهش دهد

نور قلب و جانِ آگاهش دهد

رو کنی بر شمس، روی او به توست

شمس را نبود قفا، او جمله روست

پشت و رو از توست، نز آفتاب

چون نمودی پشت، دوری زآن جناب

رو نمایی باز چون بر سوی او

بی حجاب و پرده بینی روی او

رو برگردانی ز وی گر هر دمی

رو کنی چون باز رو بینی همی

خشم نارد او، ز رو گردانی ای

نور مستغنی است از ظلمانی ای

فضل شمس این است بر تو ای امین

تا چه باشد فضل خورشید آفرین

کی به ناداری رساند خواری ای

جز که خواهد زو کند غفاری ای

تو که محتاجی، ببخشی بر گدا

می نخواهی هیچ سود از بینوا

جز که باشد آن گدا دزد و شریر

بهر نظمی بندی او را ناگزیر

تا ز ناداری چه خواهد کارساز

که به ذات است از خلایق بی نیاز

صد هزاران بار اگر از درگهش

رو بگردانند خلق و از رهش

باز چون آرند رو در بسته نیست

از کمال و نقص خلقان خسته نیست

لیک بر اشرار شهر ار پادشاه

بند ننهد ملک او گردد تباه

هیچ با دزدان ندارد شه غرض

بل شد آن زنجیر سرقت را عوض

پس تو رو کن تا ببینی روی او

خوی خود بگذار و شو بر خوی او

وآن کسان که کافرند و مرده اند

همره خود لعنتی را برده اند

مرده اندر کفر و ایشان کافرند

لعنتی را مستحق و درخورند

از خدا و از ملایک وز بشر

بهر ایشان است لعنت سر به سر

مستحق آتشند و لعنتند

جاودان اندر جهیم غفلتند

نیست تخفیفی بر ایشان در عذاب

هم نه مهلت داده گردند از عِقاب