گنجور

 
صفی علیشاه

إِنَّ اَلصَّفٰا وَ اَلْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ فَمَنْ حَجَّ اَلْبَیْتَ أَوِ اِعْتَمَرَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمٰا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اَللّٰهَ شٰاکِرٌ عَلِیمٌ (۱۵۸)

بدرستی که صفا و مروه از نشانهای خداست پس هر کس حج کرد آن خانه را یا عمره کرد پس نیست باکی بر او اینکه طواف کند بآن دو تا و هر کس که رغبت کند نیکی را پس بدرستی که خدا شکر کنندۀ دانا است (۱۵۸)

« در بیان حج و متعلقات آن »

آن صفا و مروه آثار خداست

وز علامت های دین بهر شماست

چون شدید از عمره فارغ هم ز حج

طوف آن دو بر شما نبود حرج

یک شکال آید در اینجا و اشتباه

فعل واجب گفت، چون نبود گناه

چونکه اندر جاهلیّت مشرکان

سجده می کردند بتها را در آن

فرض شد چون حج آن بر مسلمین

زآن سبب بد سخت بهر اهل دین

کاین مکان مر مشرکان را معبد است

کی موحّد را محل و مقصد است

می پرستند اندر این موقع صنم

هم صنم دارد کنون جا در حرم

لاجرم گفت ار کنند اهل صلاح

بعد حج سعی اندر آن نبود جناح

تو کنی طاعت به معبود اجل

نیست چشمت بر مکان و بر محل

دِیر یا بتخانه هر جایی که هست

معبد است آن را که باشد حق پرست

بر وجود قلب اشارت آن صفاست ۱

نفس را هم مروه گر دانی بجاست

از شعائر یعنی از اعلام دین

وز مناسکهای قلبی کالیقین

یا توکل یا که اخلاص و رضا ء

رفته رفته تا شود حاصل فنا ء

وآن شعار الله بود بهر بدن

چون صلات و صوم از طاعات تن

حج بیت آمد وصول مستدام

بر مقام وحدت ذاتی تمام

یعنی اندر ذات حق فانی شدن

رستن از امکان و ربّانی شدن

عمره یعنی در زیارت گشت مات

حضرتِ او را به توحید صفات

واندر انوار جمال و هم جلال

فانی آمد سالک اندر اشتغال

پس حرج نبود مر او را کز خضوع

سوی قلب و نفس فرماید رجوع

در تردد بِین آن دو آید او

نز ره تلوین که آن نبود نکو

گر به تلوینند آن باشد جناح

نیست نزد اهل ره فوز و فلاح

ور ز تمکین است کآن بعد از فناست

از جناح و ذنب بالکلی جداست

این دگر نه قلب و نفس انزل است

ذوالسعه بل بر خلاف اول است

ریخت از وی زآن تردد هر چه بود

از جناح و جرم و نقصان وجود

منْ تَطَوع خیر محض شفقت است

بر خلایق رغبتش بر رأفت است

پس خدا شاکر شود زو از کرم

یعنی از شکرش فزاید بر نعم

باشد او دانا به افعال عباد

اجر عامل را کند هر دم زیاد

شکر حق چون کرد سالک در فنا ء

حق تصرف داد او را در بقاء

۱- اگر چه این اشعار فصیح است و مطلبش صریح و لیکن محض آنکه شاید احدی درست نفهمد نثرا توضیح کنیم صفا اشارت بوجود قلب است و مروه اشارت بوجود نفس من شعائر اللّٰه یعنی از اعلام دین حق در اعمال باطن شعائر اللّٰه از مناسک قلبیه است چون یقین و توکل و اخلاص و رضا و امثال ذلک در اعمال قالبیه یعنی جوارح و بدن شعائر صلاة و صوم و سائر اعمال و عبادات بدنیه است پس کسی که حج کرد خانه را یعنی رسید در مقام وحدت ذاتیه و داخل گشت در حضرت اللهیه بفناء ذاتی کلی او اعتمر یعنی زیارت کرد حضرت او را بتوحید صفات و فناء در انوار تجلیات جلال و جمال پس نیست حرجی بر او در آن یطوف بهما یعنی راجع شوی بسوی مقام قلب و نفس و تردد نماید میان آن دو نه بوجود تلوینی آنها که اول داشتند که آن ذنب و جناح است بلکه بوجود موهوبی که بعد از فناء در تمکین حاصل می‌شود در این صورت حرجی باقی نمی‌ماند و من تطوع خیر الاناب تعلیم و شفقت خلق است و مقام نصیحت و محبت اهل خیر و صلاح بوجود قلب و از باب اخلاق و طریق برّ و تقوی و معاونت ضعفاء و مساکین و تحصیل رفق مر ایشان را و عیال خود را بوجود نفس و کمال سلوک و بقاء بعد از فناء فان اللّٰه شاکر علیم یعنی خدا شکر می‌کند از بنده خود بثواب مزد بر بنده عامل واصل و دانا است بر اینکه قدر ثواب عمل او چیست این تأویل از محققین اهل توحید است و اما تفسیر ظاهریه که بمشرب عموم ناس و اهل ظاهر مناسب است اینست که سعی در صفا و مروه بعد از حج و عمره موجب ریختن گناهان است و حرج و سختی معاصی باقی نمی‌ماند و رحمت واسعه شامل حال ساعی است و اللّٰه اعلم بحقایق الکلام و السلام خیر ختام للمصنف سلمه اللّٰه تعالی