گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ لاٰ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ قٰالُوا إِنَّمٰا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (۱۱) أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰکِنْ لاٰ یَشْعُرُونَ (۱۲) وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمٰا آمَنَ اَلنّٰاسُ قٰالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمٰا آمَنَ اَلسُّفَهٰاءُ أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلسُّفَهٰاءُ وَ لٰکِنْ لاٰ یَعْلَمُونَ (۱۳) وَ إِذٰا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا إِلیٰ شَیٰاطِینِهِمْ قٰالُوا إِنّٰا مَعَکُمْ إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (۱۴) اَللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (۱۵) أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ (۱۶)

و چون گفته شود مر ایشان را که تباهی نکنید در زمین گفتند جز این نیست که ما به اصلاح‌آورندگانیم (۱۱) آگاه باشید که ایشان فساد کننده‌اند و لیکن نمی‌دانند (۱۲) و چون گفته شود مر ایشان را که بگروید چنان که گرویدند مردمان، گفتند آیا بگرویم چنان که بگرویدند بیخردان‌؟ آگاه باش که ایشانند بیخردان و لیکن نمی‌دانند (۱۳) و چون ملاقات کنند آنان که ایمان آوردند، گفتند گرویدیم و چون داخل شوند بسوی شیطانهاشان گفتند بدرستی که ما با شماییم، جز این نیست که ما استهزا کنندگانیم (۱۴) خدا استهزا می‌کند بایشان و وا می‌گذارد ایشان را در زیاده‌رویشان کور و حیرانند (۱۵) آنها کسانی‌اند که خریدند گمراهی را به هدایت، پس سود نکرد تجارتشان و نبودند راه‌یافتگان(۱۶)

گفته شد بر آن گروه بی مراد

درگذارید این فضولی وین فساد

در جواب اهل حق گفتند زود

نیست ما را جز صلاح اندر وجود

مصلحیم و نیست حاجت وعظ و پند

خود نه مصلح، کابلهند و مفسدند

چونکه ایمان خواستند از آن گروه

آمدند از عرض ایمان بر ستوه

جمله گفتند، از چه فعل دون کنیم؟

خویش را جزء سفیهان چون کنیم؟

چون کنیم انکار، کایشان کرده اند

از سفاهت میل ایمان کرده اند

می ندانند اینکه خود بی حاصلند

بس فزون از حد، سفیه و جاهلند

ور که گویند از نفاق و اضطرار

مؤمنان را با شما هستیم یار

مؤمنیم و با شما هم پیشه ایم

در ره ایمان به یک اندیشه ایم

با شیاطین باز چون خلوت کنند

پیش شیطانهایشان خدمت کنند

که ز جان ما با شما یاریم و دوست

با محمد دشمن اندر مغز و پوست

همرهی با مؤمنان گر ما کنیم

نیست ایمان، دَم به استهزاء زنیم

حق بر ایشان نیز استهزاء کند

تا که در طغیانشان رسوا کند

سرگران از نخوت نادانیند

غوطه ور در لجۀ حیرانیند

مر ضلالت را خریدند از غلو

زین تجارت نیست خیری یک تسو