گنجور

 
صفی علیشاه

أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاٰمَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۷۵)

آیا پس طمع دارید که بگرود برای شما و بتحقیق که بودند گروهی از ایشان که می‌شنیدند سخن خدا را پس تغییر می‌دادند آن را بعد از آنچه یافته بودند آن را و ایشان می‌دانند (۷۵)

پس طمع دارید آیا کاین گروه

مر شما را بگروند از هر وجوه

یعنی ایمانشان بود از اختیار

وز یقین و از عیان و اعتبار

وآنگه از ایشان فریقی بشنوند

قول حق پس منحرف از ره شوند

می کنند از میل خود تحریف آن

بعد از آن کز عقل دانند آن بیان

یعنی از بعد تعقل اندر او

سوی تحریفش کنند از یاوه رو

وآنگهی دانند خود تعریف آن

میکنند از عمد پس تحریف آن

گشت ز اسرائیلان هفتاد تن

منتخب تا بشنوند از حق سخن

عالمان بودند آنها از یهود

چون شنیدند از عناد و از جهود

بهر آن کردند تأویلات خام

غیر تأویلی که بود اندر کلام

از پی تحریف تورات آمدند

با هوای خود ز میقات آمدند

بس حرام از میلشان آمد حلال

هم حلال آمد حرام اندر مقال

اند ر این امّت هم از اجحاف خویش

پیروی کردند از اسلاف خویش

از هوای بددلان در اصل و فرع

رفت بس تحریف در احکام شرع

گشت بدعت ها عیان بعد از نصوص

در قضایا و فتاوی بالخصوص

ز اختلاف اول اندر جزء و کل

مختلف شد اصل احکام رسل

من نگویم اختلاف اصل چیست

خود بفهم، اظهار آن تکلیف نیست

اختلاف اصل کز وی نَقل هاست

شد یقین کز اختلاف عقل هاست

هست عقلی در معانی بس قوی

عقل دیگر اندک و نامستوی

عقلها را چون جداول در ظهور

منشعب دان ز اصل عقل و بحر نور

عقل سالم می شناسد بی دغل

عقلها را از صفات و از عمل

گر بود نیکو صفاتی در نهاد

شد دلیل حسن عقل و اعتقاد

ور بود بد گشته عقلش منحرف

از صراط حق به وجه مختلف

هست عالم بر صفات ذوالجلال

لیک نبود بر عیانش احتمال

هست تحریف وی از ام الکتاب

سوی نفس از عقل آوردن ایاب